می بین چنین و یک نگه آشنا مکن
ترک جفا مکن مکن ای بیوفا مکن
ما خویش را به صافی باطن سپرده ایم
آزار خود نمی کنی آزار ما مکن
سر رشته را به دست مروت سپرده ایم
خواهی رها کن از کف و خواهی رها مکن
خواهی زبان تیغ شود مدح خوان تو
شادی به قتل دشمن بی دست و پا مکن
در کشتن اسیر مباهات می کنی
شرم از نشان و نسبت آل عبا مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به کسی که به او بیوفا کرده و ظلم میکند، میگوید که دیگر جفا نکند و از آزار او دست بردارد. شاعر از پاکی و صداقت باطن خود سخن میگوید و از طرف مقابل میخواهد که آزار نرساند. او میگوید که اختیارات را به مروت و انسانیت سپرده و اگر کسی میخواهد از این وضعیت رها شود، میتواند. شاعر همچنین به نقد رفتارهایی مانند مباهات به کشتن و آزار اسیران پرداخته و نسبت به داشتن افتخار به چنین اعمالی هشدار میدهد و از شخص میخواهد که شرم کند.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساس دیگری میپردازد که از رفتار بیوفا و ناپسند یک فرد آسیب دیده و ناراحت است. شاعر میگوید که نباید به کسی که به او آشناست، نگاه بیتوجهی کرد و از بیوفایی و نادانی پرهیز کند. در واقع، شاعر از طرف مقابل میخواهد که به رابطهای که دارند احترام بگذارد و از رفتارهای ناپسند دوری کند.
هوش مصنوعی: ما وجود خود را به پاکی و خلوص درون سپردهایم، پس اگر به خودت آزار نمیرسانی، بهتر است که به ما هم آزار نرسانی.
هوش مصنوعی: ما موضوع را به دست مهربانی سپردهایم. اگر خواهی، میتوانی آن را رها کنی و اگر نخواهی، به حال خود باقی بگذار.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زبانت مانند تیغ تیز و برنده شود، در وصف و ستایش تو، شادی را به قتل دشمنان بیدست و پا تبدیل نکن.
هوش مصنوعی: تو در کشتن اسیر به خود میبالید، اما خود را از ننگ و شرم نسبت به خاندان پیامبر بینصیب ندان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر دوستان ز جود خود انعام عام کن
بر دشمنان ز کین خود اندام دام کن
بلبل رسید نغمه بلبل رها مکن
گلبن شکفت جز همه برگل ثنا مکن
از روی دوست دیده خود را تهی مدار
وز دست خویش دسته گل را جدا مکن
گر عهد کرده ای که نگیری قدح به دست
[...]
جانا بیار باده و بختم تمام کن
عیش مرا خجسته چو دارالسلام کن
زهره کمین کنیزک بزم و شراب توست
دفع کسوف دل کن و مه را غلام کن
همچون مسیح مایده از آسمان بیار
[...]
جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن
چون جان دهیم در کف پایت خرام کن
داری به زیر غمزه و لب مرگ و زندگی
تا چند جان دهم، به زبان ناتمام کن
دعوی خونبهای دل خویش می کنم
[...]
جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن
بس نازک است جانب رویش رها مکن
از من دلا منال که دادی مرا به دست
کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن
دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.