گلزار مستمندان روی تو سیر دیدن
جان نیازمندان حرف از لبت شنیدن
درمکتب تماشا یک درس حیرت است این
از گریه چشم بستن در خنده لب گزیدن
ما دل به ناامیدی بی مصلحت ندادیم
همچون شرر گدازد این دانه از دمیدن
در ترکتاز خوبان خاصیت دل ماست
ما را ز دست دادن با یار آرمیدن
ما لاابالیان را خوشتر ز هر دو عالم
با گلرخی نشستن پیمانهای کشیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل نسیم عشق و نیاز را در دل انسانها مینفشاند. شاعر از زیبایی و محبت صحبت میکند و به احساسات عمیق انسانی اشاره دارد. او از گریه و خنده به عنوان دو وجه از تجربههای زندگی یاد میکند و بر دلسوزی و ناامیدی غلبه میکند. دوست داشتن و ارتباط با معشوق را امری شیرین و ارزشمند میداند و بر خوشیهای ساده و بیخیالی زندگی تأکید میکند. کلیدواژههای این شعر عشق، زیبایی، غم و شادی هستند که در کنار هم تصویر زندگی را ترسیم میکنند.
هوش مصنوعی: باغی پر از زیبا، گلهای خوشبو و رنگارنگی است که برای مستمندان، سمبل امید و زندگی به حساب میآید. آدمهای نیازمند با دیدن چهره تو، روحشان تازه میشود و دلشان آرام میگیرد. آنها از لبت، کلمات شیرینی میشنوند که میتواند به آنها قوت قلب دهد و دلگرمی ببخشد.
هوش مصنوعی: در آموزش تماشا، یک درس شگفتی وجود دارد؛ این که باید در عین گریه و اندوه، لبخند را هم تجربه کنیم و از دنیای غم و شادی نکتههای جالبی بیاموزیم.
هوش مصنوعی: ما هرگز تسلیم ناامیدی نشدیم، همانطور که دانهای که در آتش میسوزد از خود حرارت و glow تولید میکند، ما نیز از مشقتها و سختیها به زندگی و امید ادامه دادیم.
هوش مصنوعی: خوبان و نازنینان باعث شوق و شادی دل ما هستند و ما وقتی که به یار خود میرسیم، احساس خوشی و آرامش میکنیم.
هوش مصنوعی: برای افرادی که بیخیال و carefree هستند، نشستن و گپ زدن با کسی که چهرهای زیبا دارد و خوشگذرانی کردن، لذتبخشتر از هر چیز دیگری در دنیا است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن
وی آهوی معانی آمد گه چریدن
ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده
بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن
آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی
[...]
ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن
دوری نمیتواند پیوند ما بریدن
ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند
تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن
موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت
[...]
با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت
پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن
داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه
با من ترا نباشد آئین آرمیدن
گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی
[...]
خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن
بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن
بیجهد بر نیاید، جان عزیز باید
جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن
گم کردهایم خود را، راهی نمای مطرب
[...]
گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن
من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن
زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری
یک تیر بر نشانه خواهد بفین رسیدن
هر کس به دفع دردی آرام یابد و من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.