گنجور

 
اسیر شهرستانی

کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را

که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را

به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول

صدف زندان نماید قطره باران نیسان را

چه داند دلبری طفلی که در گلزار میخواری

ز بوی می نکرده غنچه اش آلوده دامان را

زچشم پر فریب محشرانگیز تو می آید

که از یک جنبش ابروکند بنیاد ایمان را

شوی آلوده دامان تر ز خاک کشتگان مگذر

به تقریب دگر پامال کن خون شهیدان را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode