ز رنگین شیوه ها گلزار بلبل آفرین دارد
تبسم زیر لب خنجر به کف چین بر جبین دارد
ز گرد کین دل گر شیشه بینی آب شمشیر است
چو دشمن صاف گردد زهر در زیر نگین دارد
چه بیدود آتشی دارد قناعت گلخنش گلشن
جدا هر شعله صد گنج شرر در آستین دارد
خراش ناله زنجیر دام عیش می گردد
گرفتار جنون کی خاطر اندوهگین دارد
به کشت بی نیازی قطره باران دل پاک است
به جای خوشه این حاصل گهر در آستین دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی است از زیباییها و تناقضات زندگی. شاعر با اشاره به گلزار و بلبل، زیبایی و خوشی را نشان میدهد که هر چند ظاهری زیبا دارد، اما در پس آن درد و رنج نیز نهفته است. تبسم و خنجر نماد تضاد و تناقض است و بیانگر این است که هر لحظه خوشی میتواند با اندوه همراه باشد. زندگی همچون شیشهای آسیبپذیر است و در کنار صلح و دوستی، زهر دشمنی نیز وجود دارد. شعلههای قناعت و شادی، در عین زیبایی، میتواند خطرناک باشد. در نهایت، شاعر نقش باران و بینیازی را به عنوان منبع پاکی معرفی میکند که میتواند به جای خوشههای ظاهری، گوهرهای واقعی را به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: بلبل در گلزار با روشهای زیبا و رنگارنگی که دارد، لبخند به لب دارد و در عین حال، با خنجر در دست، نگرانی و احتیاط را در چهرهاش میتوان دید.
هوش مصنوعی: اگر در دل خود کینهای حس کنی، همچون شیشهای که تنها در ظاهری زیباست و در باطن، آب شمشیر است. وقتی دشمن آرام میشود، زهر در زیر زیباییهایش مخفی میماند.
هوش مصنوعی: قناعت و رضا در زندگی مانند آتش از یک آتشدان است؛ هر شعلهای که از آن برمیخیزد، نیتهای نیک و گنجهای پنهانی را در دل خود دارد. زندگی ساده و کنار گذاشتن خواستههای بیپایان به انسان آرامش و ثروت درونی میبخشد.
هوش مصنوعی: صدای ناله زنجیر، نشانگر درد و رنجی است که انسان از لذتهای زودگذر زندگی میبرد و در نهایت، او را به جنون و دیوانگی میکشاند. در این حالت، انسان دیگر جایی برای اندوه و غم ندارد.
هوش مصنوعی: باران که بینیاز است، دل پاکی به همراه دارد و به جای خوشهای از خرمن، در آستین خود جواهرات با ارزشی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خداوند سپهر او را خداوند زمین دارد
کجا او را قدم باشد بزرگان را جبین دارد
همیشه مهر و کین او نشان کفر و دین دارد
همیشه دست و تیغ او نشان مهر و کین دارد
قضا زیر عنان دارد قدر زیر نگین دارد
[...]
ز مشرق تا حد مشرق شناسد هرکه دین دارد
که دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد
امام الحق که او را آفرینگوی است درگیتی
هر آن کو طاعتِ یزدانِ گیتی آفرین دارد
گرفتارند گمراهان میان ظلمت و بدعت
[...]
هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد
حریمِ عشق را درگَه، بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین دارد
دهانِ تَنگِ شیرینش، مگر مُلکِ سلیمان است
[...]
دلم جز داغ نومیدی ز جان حاصل همین دارد
که پیوسته ز ابرویت بلایی در کمین دارد
نکوخواه توام جانا و می ترسم که بی جُرمی
بگردی از نکوخواهان چو بدگویت براین دارد
چه سود از باغ بلبل را که بی زلف و عذار تو
[...]
کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟
که خون صد چراغ مهر را در آستین دارد
زجمعیت امید بی نیازی داشتم، غافل
که آنجا صاحب خرمن نظر بر خوشه چین دارد
چه شیرینی است یارب با زمین پاک خرسندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.