درد بیدرمان دوای جان بی آرام اوست
تلخی مردن شراب صاف درد آشام اوست
کاسه های دیده مجنون که شد یکسان به خاک
در بیابان طلب نقش پی گمنام اوست
جز خیال زلف او در دل نمی گنجد مرا
موج این دریا نشان حلقه های دام اوست
آبروی پاکبازان محبت اشک ماست
قبله آتش پرستان روی آتشفام اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست
خرده انجم سپند روی آتش فام اوست
ذکر او دل زنده دارد چرخ مینا رنگ را
جان این فیروزه در دست خواص نام اوست
صبح محشر انتظار جلوه او می کشد
[...]
خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،رام اوست
تا ز هستی کنده یی دل را، نگین نام اوست
تا بفکر خویش افتادیم، صید او شدیم
هر به خود پیچیدن ما، حلقه یی از دام اوست
یاد او در خاطرم آسوده نتواند نشست
[...]
نشئهٔ آب حیات از لعل شکرکام اوست
هر دو عالم را فصاحت بستهٔ دشنام اوست
آفتاب از پرتو عکسش نشانی می دهد
ساغر سرشار معنی، جرعه سنج جام اوست
خویش را همرنگ زلفش گفت و عنبر شد خجل
[...]
داور گیتی که تاج آفرینش نام اوست
وین همه ادوار گردون آنی از ایام اوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.