دردی که رنگ چاره نداند دوای ماست
شمعیم و زود کشتن ما خونبهای ماست
در عاشقی به اوج توکل رسیده ایم
از فیض فقر بال هما بوریای ماست
درکشتی حباب کشیدیم رخت خویش
خاطر شکسته ایم و خطر ناخدای ماست
در بزم بیخودان تو قانون دیگر است
لب بسته ایم و ساز خموشی نوای ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست
جائی سرای تست که جای سرای نیست
وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست
گرما خطا کنیم عطای تو بیحدست
[...]
داری دلا خبر تو که دردش دوای ماست
لعل لبان دلکش او آشنای ماست
سروی چو قامت تو ندیدم به راستی
بالا نگویمش صنما کان بلای ماست
گفتم بنه به دیده قدش تا ببوسمش
[...]
صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست
هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست
برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست
ما را نمی توان به عصا و ردا فریفت
[...]
در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست
بامی که بر هواست بنایش بنای ماست
لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک
خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست
آن را که احتیاج نباشد به بندگی
[...]
امشب ز روی مهر مهی در سرای ماست
کز یمن مقدمش سر مه زیر پای ماست
ای عشق پا به تارک جمشید سودهایم
تا سایهٔتو بر سر خورشیدسای ماست
ما از ازل رضا به قضای خدا شدیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.