گنجور

 
فروغی بسطامی

امشب ز روی مهر مهی در سرای ماست

کز یمن مقدمش سر مه زیر پای ماست

ای عشق پا به تارک جمشید سوده‌ایم

تا سایهٔ‌تو بر سر خورشیدسای ماست

ما از ازل رضا به قضای خدا شدیم

زان تا ابد رضای قضا در رضای ماست

عهدی نبسته‌ایم که در هم توان شکست

سختی که هیچ سست نگردد وفای ماست

منت خدای را که غم روی آن پری

بیگانه از شماست ولی آشنای ماست

جان می‌دهیم و ناز طبیبان نمی‌کشیم

زیرا که درد او به حقیقت دوای ماست

تا ریخت خون ما لب یاقوت رنگ دوست

کون و مکان کنایتی از خون بهای ماست

بالاتریم ما ز سکندر به حکم آنک

آیینه، عکسی از دل گیتی نمای ماست

یک شب قدم ز چاه طبیعت برون گذار

تا بنگری صفای فلک از صفای ماست

گفتم که عیسی از چه کند زنده مرده را

گفتا نتیجهٔ نفس جان‌فزای ماست

گفتم هنوز بی تو فروغی نمرده‌است

گفتا بقای زنده‌دلان از بقای ماست

 
 
 
خواجوی کرمانی

رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست

زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست

جائی سرای تست که جای سرای نیست

وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست

گرما خطا کنیم عطای تو بیحدست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جهان ملک خاتون

داری دلا خبر تو که دردش دوای ماست

لعل لبان دلکش او آشنای ماست

سروی چو قامت تو ندیدم به راستی

بالا نگویمش صنما کان بلای ماست

گفتم بنه به دیده قدش تا ببوسمش

[...]

صائب تبریزی

صبح گشاده رو در دولتسرای ماست

چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست

هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست

برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست

ما را نمی توان به عصا و ردا فریفت

[...]

اسیر شهرستانی

دردی که رنگ چاره نداند دوای ماست

شمعیم و زود کشتن ما خونبهای ماست

در عاشقی به اوج توکل رسیده ایم

از فیض فقر بال هما بوریای ماست

درکشتی حباب کشیدیم رخت خویش

[...]

سعیدا

در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست

بامی که بر هواست بنایش بنای ماست

لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک

خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست

آن را که احتیاج نباشد به بندگی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه