|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به بیان درد و عشق پرداختهاند. شاعر به این نکته اشاره میکند که درد، درمانی ندارد و همین درد، نشان از عشق و محبت است. او خود را همچون شمعی میداند که به زودی خاموش میشود و این خاموشی، نشان از فداکاریاش در عشق است. از طرفی، شاعر به توکل و وابستگی به خداوند در عشق اشاره میکند و از فقر و شکستهایش به عنوان نقطه قوت یاد میکند. همچنین، در حضور دلباختگان، قوانین عشق متفاوت است و سکوت او، خود به نوعی بیان احساساتش میشود. در کل، این اشعار توصیفگر عمق عشق و درد و احساسات مرتبط با آن هستند.
هوش مصنوعی: دردی که هیچ درمانی ندارد، نشانهای از ماست. ما شمعهایی هستیم که زود خاموش میشویم و نابودی ما بهای خون ما محسوب میشود.
هوش مصنوعی: ما در عشق به مرحلهای از اعتماد به خدا رسیدهایم که از برکات فقر، مانند پرندهای با بالهای آزاد، به سوی او پرواز میکنیم.
هوش مصنوعی: در کشتی، حبابی به وجود آوردیم، لباس خود را آراستهایم، اما دلمان شکسته و خطر ناشی از ناخدای ماست.
هوش مصنوعی: در جلسههایی که انسانها در آن به حالتهای غیرعادی و بیخود میروند، قوانین متفاوتی حاکم است. ما در این فضا سکوت کردهایم و سکوت ما به نوعی آهنگ و صدای خاصی تبدیل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست
جائی سرای تست که جای سرای نیست
وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست
گرما خطا کنیم عطای تو بیحدست
[...]
داری دلا خبر تو که دردش دوای ماست
لعل لبان دلکش او آشنای ماست
سروی چو قامت تو ندیدم به راستی
بالا نگویمش صنما کان بلای ماست
گفتم بنه به دیده قدش تا ببوسمش
[...]
صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست
هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست
برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست
ما را نمی توان به عصا و ردا فریفت
[...]
در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست
بامی که بر هواست بنایش بنای ماست
لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک
خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست
آن را که احتیاج نباشد به بندگی
[...]
امشب ز روی مهر مهی در سرای ماست
کز یمن مقدمش سر مه زیر پای ماست
ای عشق پا به تارک جمشید سودهایم
تا سایهٔتو بر سر خورشیدسای ماست
ما از ازل رضا به قضای خدا شدیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.