زوالی نیست دست پیشتر را
زدم در پرده راه هر نظر را
اگر سرد است اگر گرم است خونم
به هر رگ بسته دست نیشتر را
برآید گرد اگر دریا و ازکان
شکستی کی رسد آب گهر را
جنون نقش نگین خویش دارد
نهان لوح طلسم خیر و شر را
پشیمانی مبارک باد تحسین
بکش این مست از خود بی خبر را
بسی در دیده دل سیرکردم
یکی دیدم سواد خیر و شر را
اسیر از موجه شوقی به ساحل
شکستم کشتی بحر خطر را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو پیغامبر ابوبکر و عمر را
بصر خواند این یک و سمع آن دگر را
مران هر دو بزرگ نامور را
سر آزادگان بحرو بر را
دهان بگشاد آن مار دو سر را
رهاند از بند زر آن سیمبر را
بلندی داده خاک پی سپر را
چو فرزند خلف نام پدر را
کنون بش نیدم از تو این خبر را
که از غم پاره می سازم جگر را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.