چو آیینه در دل گدازم نفس را
شکستن مبادا طلسم قفس را
نه بلبل نه پروانه این جذبه دارد
دهد بال پرواز من خار و خس را
به یاد تو پیمانه بخشم هوا را
به بوی تو گلدسته بندم هوس را
دچارم نشد ناله وگریه گاهی
که سازم پریشان دماغ جرس را
مرا زور می بس نیندیشم از کس
بگیرم قدح را ببندم عسس را
زداغش چه آیین که در دل نبستم
چراغان کنم تا گلستان قفس را
ز ویرانی آبادتر خانه عشق
نسیمی کند شهر بند هوس را
اسیر محبت مرا می شناسد
ندانسته ام کم ز خود هیچکس را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.