گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل صفهٔ صفاست و ما صوفیان دل

دل خلوت خداست و ما ساکنان دل

یار است در میان و منم در کنار جان

یار است در کنار و منم در میان دل

هر کس معانی دل و جان کی بیان کند

از جان ما شنو به حقیقت بیان دل

از اهل دل نشان دلم جو که در جهان

جزاهل دل کسی نشناسد نشان دل

عقلست در ولایت تن کارساز جان

عشقست در ممالک جان پاسبان دل

ای جان بیا و بادهٔ صافی ما بنوش

از دست ساقئی که بود خاص از آن دل

سید چو بلبلی است که در بوستان عشق

می‌سازد این نوای خوش از بوستان دل

 
 
 
وطواط

جانا، بدست مهر تو دادم عنان دل

کردم امیر مهر ترا بر جهان دل

بیچاره دل بکوی عنا اندر اوفتاد

تا رهبر عنای تو بستد عنان دل

خیل فراق تو بره عاشقی درون

[...]

حکیم نزاری

پیرانه سر ز دست بدادم عنانِ دل

من پیر و مبتلا به هوایِ جوانِ دل

هر روز چون نَفَس به لب آمد هزار بار

در آرزویِ رویِ دل آرای جانِ دل

بی دل ترست هر که نگه می کنم ز من

[...]

سیف فرغانی

ای آنکه عشق تو دل جانست وجان دل

مهرت نهاده لقمه غم در دهان دل

وصل تو قلب دل طلبد از میان جان

ذکر تو گوش جان شنود از زبان دل

عشقت چو صبح در افق جان کند اثر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

دل صفهٔ صفاست و ما صوفیان دل

دل خلوت خداست و ما ساکنان دل

عارف قزوینی

آتش الهی آنکه بیفتد میان دل

نابود همچو دود شود دودمان دل

مانند خاندان گل از صرصر خزان

هستی به باد داده شود خانمان دل

احوال دل مپرس که خون ریزد از قلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه