دل صفهٔ صفاست و ما صوفیان دل
دل خلوت خداست و ما ساکنان دل
یار است در میان و منم در کنار جان
یار است در کنار و منم در میان دل
هر کس معانی دل و جان کی بیان کند
از جان ما شنو به حقیقت بیان دل
از اهل دل نشان دلم جو که در جهان
جزاهل دل کسی نشناسد نشان دل
عقلست در ولایت تن کارساز جان
عشقست در ممالک جان پاسبان دل
ای جان بیا و بادهٔ صافی ما بنوش
از دست ساقئی که بود خاص از آن دل
سید چو بلبلی است که در بوستان عشق
میسازد این نوای خوش از بوستان دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی مقام و نوای دل و جان است. شاعر به صوفیان اشاره دارد که دل آنها محل خلوت خداست و در آنجا یار حقیقت وجود دارد. او به ما میگوید که تنها اهل دل میتوانند معانی حقیقی دل و جان را درک کنند و نشان قلب را بشناسند. عشق و عقل در این گردونه نقش مهمی بازی میکنند؛ عشق پاسبان دل و عقل کارساز جان است. شاعر دعوت میکند که از شراب عشق بنوشیم و از نوای خوش دل لذت ببریم. در نهایت، او خود را به بلبل در باغ عشق تشبیه میکند که آهنگی زیبا از دل میسراید.
هوش مصنوعی: دل مانند محلی پاک و منزه است و ما صوفیان در این دل، به خلوت و آرامش خداوند نزدیکیم و ساکن این دل هستیم.
هوش مصنوعی: دوست در وسط است و من در کنارش قرار دارم، او در کنار من است و من در دل او هستم.
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند به طور کامل احساسات و افکار عمیق انسان را بیان کند. از دل ما بشنو که واقعاً چه احساساتی داریم و حقیقت دل را درک کن.
هوش مصنوعی: از افرادی که به درد دل آشنا هستند کمک بگیر؛ زیرا در این دنیا تنها کسانی که دل دارند میتوانند معنای واقعی دل را درک کنند.
هوش مصنوعی: عقل در دنیای بدن نقش مؤثری دارد، اما عشق در دنیای روح و جان محافظ دل است.
هوش مصنوعی: ای جان، بیا و شراب خالص ما را بنوش، از دست ساقیای که مخصوص دل ماست.
هوش مصنوعی: سید مانند بلبلی است که در باغ عشق آواز میخواند و از دل شور و احساسش این ملودی زیبا را خلق میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا، بدست مهر تو دادم عنان دل
کردم امیر مهر ترا بر جهان دل
بیچاره دل بکوی عنا اندر اوفتاد
تا رهبر عنای تو بستد عنان دل
خیل فراق تو بره عاشقی درون
[...]
پیرانه سر ز دست بدادم عنانِ دل
من پیر و مبتلا به هوایِ جوانِ دل
هر روز چون نَفَس به لب آمد هزار بار
در آرزویِ رویِ دل آرای جانِ دل
بی دل ترست هر که نگه می کنم ز من
[...]
ای آنکه عشق تو دل جانست وجان دل
مهرت نهاده لقمه غم در دهان دل
وصل تو قلب دل طلبد از میان جان
ذکر تو گوش جان شنود از زبان دل
عشقت چو صبح در افق جان کند اثر
[...]
دل صفهٔ صفاست و ما صوفیان دل
دل خلوت خداست و ما ساکنان دل
آتش الهی آنکه بیفتد میان دل
نابود همچو دود شود دودمان دل
مانند خاندان گل از صرصر خزان
هستی به باد داده شود خانمان دل
احوال دل مپرس که خون ریزد از قلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.