گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خواجه مخمور باز ماند به مال

رند سرمست و جام مالامال

خواجه درویش شد چو مال نماند

عرض و مالش برفت و ماند وبال

گرچه مالش نماند او باقیست

گو برو از برای مال و منال

حالیا خوش به ذوق می گردد

حال ما با محول الاحوال

نقش غیری خیال اگر بندی

نزد ما باشد آن خیال محال

جام گیتی نما چو می نگرم

می نماید جمال او به کمال

ساقیم سید است و من سرمست

باده درجام همچو آب زلال

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

شاد باش ای هیون آخته یال

هیکل کوه کوب و هامون مال

از پیت کوس خورده کوه ثبیر

وز تکت کاخ خورده باد شمال

بوده با رنگ وقت تک همسر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

میل کرد آفتاب سوی شمال

روز فرسوده را قوی شد حال

باد بر شاخ کوفت شاخ درخت

خاک در بیخ دوخت بیخ نهال

کوه در آب رفت از آتش میغ

[...]

وطواط

ای جناب تو قبلهٔ اقبال

حضرت تو مخیم آمال

دین اسلام را کمال تویی

از تو مصروف باد عین کمال

تو ابو القاسمی بکنیت و هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه