گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

عمر ما رفته بود باز آمد

کارساز خوشم به ساز آمد

مطربم ساز عاشقان بنواخت

باز آواز دلنواز آمد

می کند باز ناز خواجه ایاز

جان محمود در نیاز آمد

نقد قلبی ز آتش عشقش

گرم گردید و پاکباز آمد

باز پرواز کرد از بر شاه

کرد صید خوشی و باز آمد

عشق مستست و جام می بر دست

در ولایت به ترکتاز آمد

نعمت الله رسید مست و خراب

این چنین حاجی از حجاز آمد