عالم چو مثالی است که در آب نماید
یا نقش خیالی است که در خواب نماید
یا ظل وجودی است که موجود به جود است
همسایه در این سایه به اصحاب نماید
هر ذره ز خورشید جمالش که نموده
نوری است که در صورت مهتاب نماید
خوش جام حبابی است که پر آب حیاتست
از غایت لطف است که آن آب نماید
یک نقطهٔ اصلی است کتبخانه و فرعش
حرفی است که صد فصل ز هر باب نماید
ذات است و صفات است که محبوب و محبند
این هر دو محبانه به احباب نماید
در آینهٔ روشن سید نظری کن
تا نور ظهورش به تو از باب نماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف عالم و وجود پرداخته و آن را به اشکال مختلفی تشبیه کرده است. عالم مانند مثالی در آب، یا نقش خیالی در خواب است که وجودش به دیگران ارائه میشود. هر ذرهای از جمال الهی نوری است که در ماه تجلی مییابد. وجود عالم همچنین به آب حیات شباهت دارد که از لطف خدا جاری شده است. این عالم به عنوان یک نقطه اصلی که به فرعهای زیادی شعبه دارد، معرفی میشود. در نهایت، متن به ذات و صفات خدا اشاره میکند و دو طرف محب و محبوب را مطرح میکند که به یکدیگر عشق ورزیده و به دوستان خود انعکاس میدهند. در پایان، دعوت به تفکر در آینه وجود الهی میشود تا نور آن به انسان تجلی کند.
هوش مصنوعی: عالم همچون تصویری است که در آب منعکس میشود یا شبیه نقشی است که در خواب دیده میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای وجودی است که با کرامت و بخشندگی خود، مانند سایهای بر سر دیگران قرار دارد و به آنها آرامش میبخشد. در این سایه، افراد نزدیک به او از برکات و خوبیهایش بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: هر جزئی از زیباییهای او مانند خورشید، نوری را منتشر میکند که در چهرهی ماه تابان نیز نمایان است.
هوش مصنوعی: خوشا آن جامی که پر از آب حیات است، زیرا از شدت لطف و محبت است که آن آب به نمایش درمیآید.
هوش مصنوعی: کتابخانه یک منبع اصلی است که از آن مطالب زیادی استخراج میشود و هر فصل به موضوعات مختلف اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ماهیت و ویژگیهاست که محبوب و دوستدار یکدیگرند. این هر دو به طرز محبتآمیزی احساساتشان را به دوستانشان نشان میدهند.
هوش مصنوعی: در آینهٔ روشنی به چهرهٔ سید بنگر، تا نور وجودش از درِ دل تو را روشن کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف تو سراسر شکن و تاب نماید
لعل تو لبالب شکر ناب نماید
چشم تو محالست که بر حال من افتد
بختم مگر این واقعه در خواب نماید
طراری آن طره ز رخسار تو پیداست
[...]
زلف و رخ تو چون شب مهتاب نماید
خط بر رخ تو سبزه سیراب نماید
بر روی تو دلها همه شد زار و نگون سار
چون پرتوی قندیل که در آب نماید
گفتم که شبی چشم تو در خواب ببینم
[...]
از مستی شب، زلف تو بیتاب نماید
از آتش می، لعل تو بیآب نماید
حسن تو ز آسیب نگاه هوسآلود
چون مجلس بر هم زده اسباب نماید
هر چشم زدن، آهوی ناخفته شب تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.