بیا که مجلس عشق است و طالع مسعود
بیا که نوبت وصلست و وقت گفت و شنود
بیا که مطرب عشاق ساز ما بنواخت
بیا که ساقی وحدت سرسبو بگشود
بیا و جان عزیزت بیار در مجلس
که نقل مجلس ما غیر جان نخواهد بود
بیا و کشتهٔ ما شو که تا شوی زنده
بیا و بندهٔ ما باش و خواجهٔ موجود
بیا و جبههٔ دستار عقل را بفروش
که پیر میکدهٔ عشق این چنین فرمود
بیا که از لب ساغر حیات می ریزد
بیا که از دم مطرب همی سوزد عود
رسید عشق ز خمخانهٔ قدم سرمست
به یک کرشمه دل از دست عالمی بربود
کشیده بر کتب دل که ما محب تو ایم
نوشته بر ورق جان که ای مرا مقصود
بیا که میر خرابات نعمت اللهست
بیا که اول تلخ است و عاقبت محمود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به مجلس عشق و محبت، جایی که همگان میتوانند به وصال و ارتباطی عمیق دست یابند. شاعر از معشوق دعوت میکند تا به این مجلس بیاید و جانش را در این جشن عاشقانه بیاورد، زیرا بدون عشق، زندگی معنایی نخواهد داشت. او بر اهمیت عشق و مسرت تأکید میکند و از معشوق میخواهد که به دنیای عشق بپیوندد و از موانع عقل و تفکر بیفایده رها شود. در نهایت، شاعر به تلخیهای ابتدایی عشق اشاره میکند، اما میگوید که در نهایت، نتیجه عشق شیرین و خوشایند خواهد بود.
هوش مصنوعی: بیایید در این مجلس عاشقانه که زمان خوبی است شرکت کنیم. این زمان، زمان وصال و ارتباط دلهاست، پس بیایید با هم گفتگو کنیم.
هوش مصنوعی: بیا که نوازنده عشق نغمهای برای ما مینوازد، بیا که ساقی وحدت، پیالهای پر از عشق را گشود.
هوش مصنوعی: بیاید و روح گرانبهای خود را به محفل بیاورید، زیرا محفل ما تنها با حضور جان شما معنا مییابد.
هوش مصنوعی: بیایید و با ما بپیوندید، زیرا در این اتحاد شما به زندگی امیدوار خواهید شد. بیایید و خود را در خدمت ما قرار دهید و به مقام و منزلت دست یابید.
هوش مصنوعی: بیایید مسئولیتهای سنگین فکری را کنار بگذاریم، چرا که بزرگترین استاد عشق چنین به ما توصیه کرده است.
هوش مصنوعی: بیا که از لبی که نوشیدنی زندگی دارد میریزد، بیا که عود از صدای نوازنده میسوزد و به دل ها مینشیند.
هوش مصنوعی: عشق به طور غیرمنتظره و ناگهانی از جایی که میشناختیم، به سراغم آمد و با یک حرکت ظریف و دلربا، دل من را از دست عالم و آدم گرفت و به تملك خود درآورد.
هوش مصنوعی: به دل خود نوشتهایم که ما عاشق تو هستیم و بر صفحه دل جانمان حک شده که تو مقصد و هدف ما هستی.
هوش مصنوعی: بیا که اینجا بهشت خرابات است و نعمت الهی در آن وجود دارد؛ بیا که شاید در ابتدا مذاق تلخی داشته باشد، اما در پایان به نتیجهای خوشایند و نیکو میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.