مقصود بی وسیله حاصل نمی توان کرد
هر کس که کرد حاصل می دان که آن چنان کرد
گر عقل ساده لوحی نقش خیال بندد
بسیار اعتمادی بر آن نمی توان کرد
پروانه لاف می زد از آتش محبت
آتش در او درافتاد بی نام و بی نشان کرد
ما در طریق جانان جانی نثار کردیم
لطفش به یک کرشمه صد جان به ما روان کرد
در آینه جمالش تمثال خویش بنمود
از آفتاب حسنش ماه خوشی عیان کرد
هر عالمی که دانست علم بدیع ما را
اسرار از آن معانی با عالمی بیان کرد
ما بندگی سید کردیم از سر صدق
سلطان عشق ما را سرخیل عاشقان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که اهداف والا بدون وسیله و تلاش به دست نمیآید و هر کسی که به موفقیت میرسد، ناشی از کوشش خود است. اشاره به این دارد که اعتماد به عقل سادہ و تصورات غیر واقعی بیفایده است. شاعر به پروانهای اشاره میکند که از عشق میگوید، اما در نهایت دچار آتش عشق میشود و گم نام میگردد. او با نثار جان خود در عشق، لطف معشوق را دریافت میکند و این عشق به او زندگی میبخشد. در نهایت، شاعر با صدق و اخلاص خود به بندگی معشوق پرداخته و به عنوان پیشوای عاشقان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: هدف بدون ابزار و وسایل لازم به دست نمیآید. هر کسی که بدون این وسایل به نتیجهای برسد، بدان که آن فرد کار ویژهای انجام داده است.
هوش مصنوعی: اگر عقل سادگی داشته باشد و در دام خیال خود بیفتد، نمیتوان به آن خیلی اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: پروانه به خاطر عشقش از آتش صحبت میکرد، اما وقتی به آتش نزدیک شد، خودش را در آن غرق کرد و به طور نامعلوم و بدون نشانی محو شد.
هوش مصنوعی: ما در مسیر عشق، جان خود را فدای محبوب کردیم و او با یک اشارهی نیکو، صد جان به ما بخشید.
هوش مصنوعی: در آینه، زیبایی او تجلی یافته و نمایان شده است. از نور زیباییاش، ماه خوشی خود را به روشنی نشان داده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که علم نو ما را فهمید، دانستههای عمیق خود را با دیگران به اشتراک گذاشت و به آنها فهماند.
هوش مصنوعی: ما با تمام صداقت به محبوب خود یعنی سید، عشق ورزیدیم و این عشق ما را پیشوای عاشقان قرار داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل برد زلف شوخت و آنگاه قصد جان کرد
انصاف ده نگارا با دوست این توان کرد
ای نور هر دو دیده این مردم دو دیده
خون دل از دو دیده در حسرتت روان کرد
در مدح تو چو سوسن کردم زبان درازی
[...]
با آن رخ شکفته چون عزم گلستان کرد
در زیر بال بلبل گل روی خودنهان کرد
مانند شیشه می بی گریه پیش ساقی
حرفی نمی توانم از درد دل بیان کرد
آنجا که طبع یابد لذت ز گوشه گیری
[...]
سودای عشق ما را بی نام وبی نشان کرد
از ما چه می توان بردباماچه می توان کرد
از خواب غفلت ما در سنگ چون شرر ماند
شوقی که کوهها را ابر سبک عنان کرد
امید خانه سازی از عاشقان مدارید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.