گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

چشم ما چون به روی او نگرد

در نظر غیر او کجا گذرد

نزد ما زنده دل کسی باشد

که به جانان خویش جان سپرد

گل کجا جامه را قبا سازد

غنچه گر پیرهن به خود ندرد

مرد عاشق همه یکی بیند

آن یکی در هزار می شمرد

جان من روی دل نخواهد دید

گر دمی روی دیگری نگرد

رند مستی که باده می نوشد

هر دو عالم به نیم جو نخرد

هر که را ذوق نعمت الله است

شاد باشد مدام و غم نخورد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه