گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بلبل جان چو ساکن تن شد

مجلس کاینات گلشن شد

آفتاب وجوب رو بنمود

شب امکان چون روز روشن شد

گنج اسما نثار ما فرمود

نقد هر یک از آن معین شد

بود پیدا ولی نهان از ما

آمد اینجا به ما مبین شد

عین اول ظهور چون فرمود

واضح و لائح و مبرهن شد

جام گیتی نما چو صیقل یافت

حسن آمد به حسن و احسن شد

نعمت الله جمال را بنمود

نور او نور دیدهٔ من شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

تا غمت ساکن دل من شد

از چراغ تو خانه روشن شد

اوحدی

جان جهان را بگشت و لنک نشد

وز حضور سپهر تنگ نشد

هلالی جغتایی

قلمم میل چشم دشمن شد

لیک ازو چشم دوست روشن شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه