به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد
به بوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد
چو بلبل درگلستان سر کویش همی نالم
ازآندم کز غم عشقش دلم چون غنچه پرخون شد
همی گویم که درد دل به وصل او دوا سازم
ولی می بینم ازهجرش که دردی دیگر افزون شد
سر زلف سیه دیدم شدم شیدا و سودائی
ندانم تا دل مسکین در آن دام بلا چون شد
برو ای عقل از عاشق مجو رأی خردمندی
که عشقش در درون آمد ز خلوت عقل بیرون شد
بیاور ساقیا جامی که مستم توبه بشکستم
بگو مطرب نوائی خوش که لیلی باز مجنون شد
چرا گوئی دل از دستت نباید داد ای سید
مکن عیب من بی دل که کار از دست بیرون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره عشق مجنون به لیلی است. مجنون به خاطر زیبایی و بوی زلف لیلی مجنون شده و دلش از غم عشقش در حال رنج است. او به بلبل تشبیه میشود که در گلستان به خاطر دوری محبوبش ناله میکند. مجنون هرچند تلاش میکند که درد دلش را با وصال لیلی درمان کند، اما میبیند که درد جدایی بیشتر شده است. عقل او به خاطر عشقش تحتالشعاع قرار میگیرد و او از عقل و خرد دور میشود. در ادامه از ساقی میخواهد تا جامی بیاورد و درخواستی برای شادمانی دارد، زیرا متوجه میشود که عشقش او را به مستی و بیخودی کشانده است. او در نهایت از دیگران میخواهد که او را قضاوت نکنند، زیرا کنترل و اختیارش از دستش خارج شده است.
هوش مصنوعی: مجنون به خاطر عشق لیلی دچار دلی شاد و غمگین شده است و بوی خوش سنبل که از زلف او میآید، موجب شده عقلش نیز تحت تأثیر قرار بگیرد و captivated شود.
هوش مصنوعی: مثل بلبل در گلستان، در کوی تو ناله میزنم و از آن لحظهای میگویم که به دلیل درد عشق تو، دلم مانند غنچهای پرخون شده است.
هوش مصنوعی: من همیشه فکر میکنم که اگر به وصالش برسم، میتوانم درد دلهایم را درمان کنم، اما میبینم که از نبودش، درد و رنج دیگری به آن اضافه شده است.
هوش مصنوعی: موهای سیاه او را که دیدم، دیوانه و مجنون شدم و نمیدانم دل بیچارهام چگونه در این دام سخت گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: عقل را رها کن و از عاشق نظرات عاقلانه نخواهان، زیرا عشق او از دل خارج شده و در حال حاضر در باطن او وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برایم جامی بیاور که مست شدهام و توبهام را شکستهام. بگو به مطرب که نغمهای خوش بزند، زیرا که لیلی بار دیگر مجنون را به سمت خود جذب کرده است.
هوش مصنوعی: چرا میگویی که نباید دل را به کسی بسپارم؟ ای آقا، نقص من را نیا دیده بگیر، زیرا دیگر کار از کنترل خارج شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپاه نوبهار آمد وز او گیتی دگرگون شد
که هامون همچو گردون گشت و گردون همچو هامون شد
چو روی و موی دلبندان زمین گلبوی و گلگون شد
بعنبر گل سرشته شد بصندل آب معجون شد
ز خیل تو بنفشه مرز چون دیبا و اکسون شد
[...]
ز رنگ اشک دانستم که بی لعلش جگر خون شد
نشانم کس نداد از دل ندانم حال او چون شد
بفرقم موی ژولیدست یا آن زلف را دیدم
مرا از غیر سودایی که در سر بود بیرون شد
نمی دانم که بر تو عاشقم عشق اینچنین باید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.