گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هر زمان عشقی ز نو پیدا شود

هر نفس جانی دگر شیدا شود

چون درآید در شمار عارفان

در سواد ملک دل غوغا شود

چون برآید آفتاب مهر او

جان و دل چون ذره ناپیدا شود

گر ز پیش دیده بردارد نقاب

چشم نابینای ما بینا شود

غرقه شو در بحر عشقش کز یقین

قطره با دریا شود دریا شود

دست با او در کمر بازی کند

کو به عشقش می برد بی پا شود

سید ما چون سخن گوید ز حق

نعمت الله این چنین گویا شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

گر نسیم یوسفم پیدا شود

هر که نابینا بود بینا شود

بس که پیراهن بدرم تا مگر

بویی از پیراهنش پیدا شود

گر برافتد برقع از پیش رخش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۴ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
عراقی

اندرین ره هر که او یکتا شود

گنج معنی در دلش پیدا شود

جز جمال خود نبیند در جهان

اندرین ره هر که او بینا شود

قطره کز دریا برون آید همی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

رند مستی کو حریف ما شود

مشکلات او همه حل وا شود

گر به سوی ما بیاید عارفی

گرچه باشد قطره ای دریا شود

چشم ما روشن شده از نور او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه