نقطه در دایره نمود و نبود
بلکه آن نقطه دایره بنمود
نقطه در دور دایره باشد
نزد آن کس که دایره پیمود
اول و آخرش به هم پیوست
نقطه چون ختم دایره فرمود
دایره چون تمام شد پرگار
سر و پا را به هم نهاد آسود
به وجودیم و بی وجود همه
به وجودیم ما و تو موجود
همه عالم خیال او گفتم
باز دیدم خیال او ، او بود
خوشتر از گفته های سید ما
نعمت الله دگر سخن نشنود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکان را ز آسمان کبود
چون تو هرگز کریم و راد نبود
هرگز از تو کسی بلا نکشید
هرگز از تو کسی جفا نشنود
عید فرخنده باد بر تو ملک
[...]
پیش از این هیچ کار دیگر بود
که شبی مست پیش او بغنود
عقل را خود به خود چو راه نمود
پس به شایستگی ورا بستود
آفتاب جلال و عالم جود
که چنو در جهان نشد موجود
خان عادل ، کمال دولت و دین
گوهر کان محمدت ، محمود
آنکه او راست طلعت میمون
[...]
آن ولی عهد دو شه مسعود
شاه عادل مغیث دین محمود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.