گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نقطه در دایره نمود و نبود

بلکه آن نقطه دایره بنمود

نقطه در دور دایره باشد

نزد آن کس که دایره پیمود

اول و آخرش به هم پیوست

نقطه چون ختم دایره فرمود

دایره چون تمام شد پرگار

سر و پا را به هم نهاد آسود

به وجودیم و بی وجود همه

به وجودیم ما و تو موجود

همه عالم خیال او گفتم

باز دیدم خیال او ، او بود

خوشتر از گفته های سید ما

نعمت الله دگر سخن نشنود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

ملکان را ز آسمان کبود

چون تو هرگز کریم و راد نبود

هرگز از تو کسی بلا نکشید

هرگز از تو کسی جفا نشنود

عید فرخنده باد بر تو ملک

[...]

وطواط

آفتاب جلال و عالم جود

که چنو در جهان نشد موجود

خان عادل ، کمال دولت و دین

گوهر کان محمدت ، محمود

آنکه او راست طلعت میمون

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه