گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

شهرت ذوق ما جهان بگرفت

از مکان رفت و لامکان بگرفت

قول مستانه ای که ما گفتیم

دل عاشق به جان روان بگرفت

هر کجا عارفی است در عالم

این معانی از آن بیان بگرفت

مطرب ما ترنمی فرمود

خرقهٔ جمله عاشقان بگرفت

خوش نگاری گرفته ام به کنار

او مرا نیز در میان بگرفت

مدتی عقل بود همدم ما

دل ما عاقبت از آن بگرفت

عشق سید گرفت سخت وجود

پادشه ملک جاودان بگرفت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

صیت شرعش همه جهان بگرفت

هم زمین و هم آسمان بگرفت

نظامی

شاه را آن سخن چنان بگرفت

کز دلش در میان جان بگرفت

عراقی

خیل حسن تو ملک جان بگرفت

صیت حسنت همه جهان بگرفت

خواجوی کرمانی

سنبلش برگ ارغوان بگرفت

سبزه اش طرف گلستان بگرفت

بر شکر طوطیش نشیمن کرد

بر قمر زاغش آشیان بگرفت

دور از آن روی بوستان افروز

[...]

سیف فرغانی

دلم از کار این جهان بگرفت

راست خواهی دلم ز جان بگرفت

مدح سعدی نگفته بیتی چند

طوطی نطق را زبان بگرفت

آفتابیست آسمان بارش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه