خوش چشمهٔ آبی است روان در نظر ما
سیراب شده خاک در از رهگذر ما
ما آب حیاتیم روانیم به هر سو
سرسبزی باغ خضر است در نظر ما
میخانهٔ ما قبلهٔ حاجات جهانست
شاید که جهانی به سر آید به در ما
نوریست که در دیدهٔ مردم شده پنهان
روشن بتوان دید ولی در نظر ما
مستیم و نداریم خبر از همه عالم
اینست خبر هر که بپرسد خبر ما
در آینهٔ دیدهٔ سید نظری کن
تا باز نماید به تو روشن بصر ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و زندگی میپردازد. شاعر به آب خوشگوار و زندهای اشاره میکند که زمین را سیراب کرده و نماد زندگی است. میخانه به عنوان محل برآورده شدن حاجات در نظر شاعر معرفی شده و نشاندهنده روحانیت و زندگی جاری است. شاعر به نور پنهانی در دل مردم اشاره میکند که با وجود اینکه قابل مشاهده نیست، اما درک آن ممکن است. در پایان، شاعر به مستی و بیخبری از دنیای بیرون اشاره میکند و از خواننده میخواهد تا به تصویر درون خود نگاه کند و روشنی چشمان شاعر را ببیند.
هوش مصنوعی: چشمهٔ خوش آب و رنگی در نظر ما جاری است و خاکی که از حضور ما سیراب شده، نشان از زندهدل بودن آن دارد.
هوش مصنوعی: ما همچون آب حیات هستیم که به هر طرف جریان داریم و در نظر ما باغ خضر پر از سرسبزی و زیبایی است.
هوش مصنوعی: میخانهٔ ما محل برآورده شدن نیازها و خواستههای جهان است. شاید روزی فرا برسد که همهٔ جهان به در این میخانه بیایند.
هوش مصنوعی: نوری وجود دارد که برای مردم خود را پنهان کرده، اما اگر خوب نگاه کنیم، میتوانیم آن را ببینیم؛ هرچند در دید ما این طور نیست.
هوش مصنوعی: ما در حال خوشی هستیم و از هیچچیز در دنیا خبر نداریم؛ این همان خبری است که هر کسی دربارهی ما بخواهد سوال کند.
هوش مصنوعی: به آینهٔ چشمان سید نگاه کن تا روشنی بینایی ما را به تو نشان دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خوش آب حیاتی است روان در نظر ما
عالم همه سیراب شد از رهگذر ما
از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو
امید که جاوید بماند اثر ما
عمریست که در گوشهٔ میخانه مقیمیم
[...]
ای چون فلک از عشق تو سرگشته سر ما
سودای تو زد آتش غم در جگر ما
بودیم هوادار تو پیوسته و باشیم
تا هست نشان تو و باشد اثر ما
بشنو که چه فریاد و فغان در ملکوت است
[...]
ای خاک ته کفش تو کحل بصر ما
کفشی که زنی بر سر ما تاج سرما
می کن به خبر پرسی ما رنجه لب خویش
زان پیش که پرسی و نیابی خبر ما
پیش از حرم کعبه به کوی تو رسیدیم
[...]
عشق کرم آموز درآمد ز در ما
صد قافله غم ریخت ز دل بر جگر ما
کاهل نظری بین که به صد جذب تجلی
هرگز نرسد تا سر مژگان نظر ما
ما ناله فروشان جرس محمل دردیم
[...]
بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
ساحل دل دریاست ز آب گهر ما
در نامه ما حرف نسنجیده نباشد
از جیب صدف سفته برآید گهر ما
چون دیده ماهی که نماید ز ته آب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.