دل ز جان بگذشت و جانان بازیافت
ترک یک جان کرد و صد جان بازیافت
بست زُناری ز کفر زلف او
مو به مو اسرار ایمان بازیافت
خویش را در عشق او گم کرده بود
تا که از لطف خدا آن بازیافت
دُردِ دَردِ عشق او بسیار خورد
لاجرم در دَرد، درمان بازیافت
گنج او در کنج دل می جست جان
گرچه مشکل بود آسان بازیافت
گِرد میخانه همی گشتی مدام
یار خود در بزم رندان بازیافت
نعمت الله چون به دست او فتاد
سید سرمست مستان بازیافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دل من راه جانان بازیافت
گوهری در پردهٔ جان بازیافت
دل که ره میجست در وادی عشق
خویش را گم کرد ره زان بازیافت
هر که از دشورای هستی برست
[...]
طالبی کاین راه پنهان باز یافت
گوهر کان را در این کان بازیافت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.