در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
گر جان عالم است که با ما قریب نیست
گوئی رقیب بر سر کویش مجاور است
لطف حبیب هست غمی از رقیب نیست
دُردی درد نوشم و با درد دل خوشم
دردم دواست حاجت خواجه طبیب نیست
بلبل خطیب مجلس گلزار ما بُود
ما را هوای واعظ و بانگ خطیب نیست
هر قطره ای که در نظر ما گذر کند
چون نیک بنگریم زما بی نصیب نیست
زُنار زلف اوست که بستیم بر میان
در دل خیال خرقه و میل صلیب نیست
بحریست طبع سید پر دُر شاهوار
گر در سخن گهر بفشاند غریب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دوستی است و بر اهمیت محبت به محبوب اشاره دارد. شاعر بیان میکند که قلبی که محبت محبوب را نداشته باشد، حتی اگر از نظر دیگران به زندگی معنا بدهد، در واقع خالی است. همچنین، او از درد و رنجی که در عشق احساس میکند بهعنوان یک نوع خوشی یاد میکند و میگوید که این درد برای او درمانیست و نیازی به پزشک ندارد. همچنین تاکید میکند که در محبت، زیباییهای مختلف وجود دارد و هر قطرهای از آن ارزشمند است. در نهایت، شاعر به زیباییهای سخن و شعر نیز اشاره میکند و میگوید که طبع او چنان غنی است که در کلامش جواهرات زیادی نهفته است.
هوش مصنوعی: در هر دلی که محبت و زیبایی معشوق وجود نداشته باشد، حتی اگر آن دل از علم و دانش پر باشد، هنوز هم از ما دور است و به ما نزدیک نیست.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که محبت محبوب باعث شده تا هیچ اندوهی از رقیب احساس نشود، گویی رقیب در کنار محبوب است و این نزدیکی هیچ نگرانیای ایجاد نمیکند.
هوش مصنوعی: من از دردی که دارم لذت میبرم و با وجود آن، دلخوش هستم. این درد خودم به نوعی درمانی است و نیازی به پزشک ندارم.
هوش مصنوعی: پرندهای که سخنران گلستان ما بود، دیگر برای ما جذابیتی ندارد و ما به صحبت کردن واعظ و سخنرانی خطبای دیگر نیاز نداریم.
هوش مصنوعی: هر قطره ای که از جلوی ما عبور میکند، اگر خوب دقت کنیم، نشان دهندهی نعمتی است که از آن بینصیب نیستیم.
هوش مصنوعی: ما خود را به زنجیر زلف او درآوردهایم و دل به خیالهای دنیا نمیدهیم، چرا که در این عشق به هیچ چیز جز او نیازی نداریم.
هوش مصنوعی: سخن گفتن این شاعر مانند دری وسیع و پر از گوهر است و اگر در کلامش جواهرات بیان کند، چیز عجیبی نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردهست و دُردِ دَرد
[...]
بیرون میا ز پرده که ما را شکیب نیست
اینک بلند گفتمت، از کس حجیب نیست
تا پای در رکاب لطافت نهاده ای
اشکم کدام روز که پا در رکیب نیست
پیش رخت که بر ورق لاله خط کشید
[...]
در عشق هیچ درد چو درد حبیب نیست
درمان درد عشق بدست طبیب نیست
ای زلف پر ز چین تو شام دل غریب
دانی که هیچ شام چو شام غریب نیست
دریاب کز فراق تو یک لحظه نگذرد
[...]
بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست
هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست
بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست
بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست
لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم
[...]
رنجورم و شفای دلم جز حبیب نیست
کاین درد را معالجه کار طبیب نیست
چون من هزار ناله در آن کوی میکنند
گلشن شنیده ای که در او عندلیب نیست
گفت از نصاب حسن زکواتی همی دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.