گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

رندی که حریف عاشقان است

در مذهب عشق عاشق آن است

عشقست که عاشقست و معشوق

در جام جهان نما عیان است

دیوانهٔ عشق عاشق ماست

وارسته ز نام و از نشان است

آسوده ز جسم و جان و صورت

فارغ ز معانی و بیان است

آب است و حباب چون می و جام

این جام می محققان است

نوری است به چشم ما نموده

در دیدهٔ ما ببین که آن است

در مجلس عشق نعمة الله

سر حلقهٔ جمله عاشقان است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۰۷ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مجیرالدین بیلقانی

ای آنکه لطیفه های طبعت

اجرا ده صد هزار جان است

کلک تو به شکل هست ماری

کش آب حیات در دهان است

با همت تو چهار طاقی است

[...]

عطار

هر شور وشری که در جهان است

زان غمزهٔ مست دلستان است

گفتم لب اوست جان، خرد گفت

جان چیست مگو چه جای جان است

وصفش چه کنی که هرچه گویی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

این باد بهار بوستان است؟

یا بوی وصالِ دوستان است؟

دل می‌برد این خط نگارین

گویی خط روی دلستان است

ای مرغ به دام دل گرفتار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
شاه نعمت‌الله ولی

میخانه سرای عاشقان است

رندی که چو ماست عاشق آن است

بستان و بنوش شادی ما

جامی که به از شراب جان است

از ما نکند کناره معشوق

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه