همه عالم تن است و او جان است
شاه تبریز و میر او جان است
کنج دل شد به گنج او معمور
ورنه بی گنج کنج ویرانست
عقل کل در جمال حضرت او
همچو من واله است و حیران است
زلف او مو به مو پریشان شد
حال جمعی از آن پریشان است
جام گیتی نمای دیدهٔ من
روشن از نور روی جانان است
هرچه بینی به دیدهٔ معنی
نظری کن که عین این آن است
بزم عشقست و عاشقان سرمست
نعمت الله میر مستان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف و تمجید از معشوق و عشق میپردازد. شاعر بیان میکند که تمام عالم جسم است و معشوق جان آن است. او میگوید که دل انسان باید در گنج عشق او ساکن باشد وگرنه بیگنج و ویران است. عقل کل در زیبایی معشوق حیران است و زلفهای او در هم ریختهاند و حال دیگران را هم تحت تأثیر قرار دادهاند. شاعر با اشاره به اینکه هر چیزی که میبینی در حقیقت نمایی از عشق و زیبایی معشوق است، به بزم عشق و مستی عاشقان اشاره میکند. در نهایت، نعمت خدا را در وجود عشق و عاشقان میبیند.
هوش مصنوعی: تمام عالم همچون بدن است و او روح آن بدن است. شاه تبریز و سرور او نیز روح جان است.
هوش مصنوعی: اگر دل انسان به خزانهای از عشق و محبت پر شود، زندگیاش رونق و معنا مییابد؛ اما بدون این عشق و مهر، دل مثل یک جای خالی و بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: عقل کامل در زیبایی او مثل من مجذوب و گیج است.
هوش مصنوعی: زلف او به شدت در هم ریخته است و این درهم ریختگی تأثیری بر حال و روز بسیاری از افراد گذاشته است.
هوش مصنوعی: دنیا در نظر من مانند جامی است که به خاطر نور چهره محبوبم روشن و درخشان شده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی را که با دیدگاه معنایی تماشا کنی، بدان که همان چیز، حقیقتی واقعی است.
هوش مصنوعی: عشق محفل شادی و سرور است و عاشقان در آن غرق نعمتهای الهی هستند و خود را در مستی این لذت غرق کردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.