گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بندگی کن که کار نیک آن است

این چنین کار کار نیکان است

دل ما دلبری که می بیند

جان به او می دهد که جانان است

آفتابی به مه شده پیدا

گرچه او هم به ماه پنهان است

موج و بحر و حباب و قطرهٔ آب

نزد ما هر چهار یکسان است

کنج دل گنجخانهٔ عشق است

خانه بی گنج کُنج ویران است

زاهدان را مجال کی باشد

در مقامی که جای رندان است

بندهٔ سید خرابات است

نعمت الله که میر مستان است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۰۰ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خاقانی

تا به غربت فتاد خاقانی

یکدری خانه‌ایش زندان است

نه درون ساختنش توفیق است

نه برون تاختنش امکان است

روی چون عنکبوت در دیوار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عراقی

زان صراحی، که جام رضوان است

باده‌ای ده، که جرعه‌اش جان است

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

دعوی عشق کردن آسان است

لیک آن را دلیل و برهان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه