عشق مستت و عقل مخمور است
عقل از ذوق عاشقان دور است
دیدهٔ مردم است از او روشن
نظری کن ببین که منظور است
نقد گنج وی است در دل ما
گنج ویران به کُنج ویران است
شد دو عالم به نور او روشن
روشن این چشم ما از آن نور است
ذره ذره چو نور می نگرم
آفتابی به ماه مستور است
زاهدار ذوق ما نمی یابد
هیچ عیبش مکن که معذور است
عشق بازی و رندی سید
در خرابات نیک مشهور است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به توصیف عشق و عقل پرداخته و بیان میکند که عشق حالت مستی و سرخوشی است که عقل را به خواب میبرد. عشق برای عاشقان جذابیتی دارد که عقل نمیتواند درک کند و این وضعیت درک حقیقت را تحت تأثیر قرار میدهد. شاعر به زیبایی و روشنی عشق اشاره میکند و آن را به عنوان نور هدایتگر در زندگی میداند. همچنین به درک غیرعادی عاشقان در این حالت تاکید میکند و میگوید در عشق، عیبها قابل بخشش هستند. در نهایت، عشق و بازیهای آن به عنوان امری مشهور در دنیای عاشقان معرفی میشود.
هوش مصنوعی: عشق تو را دیوانه کرده و عقل تو تحت تأثیر قرار گرفته است. عقل از احساسات و زیباییهای عاشقان فاصله دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر او، چشمهای مردم روشن شده است. فکر کن ببینی که منظور او چیست.
هوش مصنوعی: ثروت واقعی او در دل ما قرار دارد، در حالی که ثروت فیزیکی او در جایی خالی و بیفایده است.
هوش مصنوعی: دو جهان به نور او روشن شده است و این چشم ما نیز از آن نور روشنی میگیرد.
هوش مصنوعی: هر ذرهای که نگاه میکنم، تابش نوری را میبینم که به نوعی به خورشید شبیه است، همانطور که نور دلبسته به ماه پنهان است.
هوش مصنوعی: زاهد، به خاطر حال و احساس ما هیچ عیبی نگیرد، چون او معذور است و نمیتواند به درستی درک کند.
هوش مصنوعی: عشق ورزی و شیطنت سید در مکانهای شلوغ و جنجالی به خوبی شناخته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.