آمد ز درم نگار سرمست
رندانه و جام باده بر دست
صد فتنه ز هر کنار برخاست
او مست در این میانه بنشست
لب را بنهاد بر لب ما
موئی به دونیم راست بشکست
عشق آمد و زنده کرد ما را
پیوسته بود به ما چو پیوست
از بود و نبود باز رستیم
آسوده ز نیست فارغ از هست
دل در سر زلف یار بستیم
محکم جائی شدیم پابست
از مستی ذوق نعمت الله
خلق دو جهان شدند سرمست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از آمدن محبوبی صحبت میکند که نوشیدنی در دست دارد و با زمانهای پر از فتنه، در بین جمع نشسته است. بوسهای که بر لبهای شاعر میزند، عشق را در او زنده میکند و او را از دل مشغولیهای دنیا رها میسازد. شاعر عاشقانه به زلف محبوب پیوند میخورد و در عشق او ثبات و آرامش مییابد. در نهایت، او و دیگران تحت تاثیر عشق و مستی، به شادی و سرمستی میرسند.
هوش مصنوعی: محبوب من با حالتی شاداب و شیطنتآمیز از در وارد شد و در دستش جامی پر از شراب بود.
هوش مصنوعی: از هر سو مشکلات و فتنههای زیادی به وجود آمد، اما او در میان این آشفتگیها آرامش خود را حفظ کرده و در کمال آرامش نشسته است.
هوش مصنوعی: او لبش را بر لب ما گذاشت و این تماس به شدت شکست یا گسست.
هوش مصنوعی: عشق به سراغ ما آمد و ما را زنده کرد. عشق همیشه با ما بوده است، مانند پیوندی که بین ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: ما از وجود و عدم رهایی یافتهایم و اکنون آرامش داریم؛ نه نگران عدم هستیم و نه وابسته به وجود.
هوش مصنوعی: ما دل خود را به زلفهای یار گره زدیم و در این رابطه، محکم و استوار ماندیم.
هوش مصنوعی: از شادی و لذت نعمت خداوند، همه موجودات جهان به فرح و شوق آمدهاند و در حالت مستی هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرمابه سه داشتم به لوهور
وین نزد همه کسی عیان است
امروز سه سال شد که مویم
ماننده موی کافرانست
بر تارک و گوش و گردن من
[...]
زان چشم پر از خمار سرمست
پر خون دارم دو دیده پیوست
اندر عجبم که چشم آن ماه
ناخورده شراب چون شود مست
یا بر دل خسته چون زند تیر
[...]
آن کز می خواجگی است سرمست
بر وی نزنند عاقلان دست
بیآنکه کسی فکند او را
از پایهٔ خود فرو فتد پست
مرغی که تواش همای خوانی
[...]
تا در نفسم عنایتی هست
فتراک تو کی گذارم از دست
ذاتی که چو بخت نور جان است
جانی که چو بخت خود جوان است
از لطف بهار در بهار است
وز فضل جهان در جهان است
در ناصح دین مگر یقین است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.