دوای درد دل ای یار دردست
بحمدالله که ما داریم در دست
بیا و دُردی دردش بماده
که صاف عاشقانش دُرد دردست
دلی کو کشتهٔ عشق است زنده است
کسی کو مردهٔ دردست مرده است
بدادم دین و دل دردش خریدم
چنین سودی بدین مایه که کرده است
مرا مهری است در خاطر که خورشید
بگرد سایهٔ چترش چه گرد است
اگر دردم نمی دانی نظر کن
سرشک سرخ بین و رخ که زرد است
کسی داند شفای درد سید
که جامی از شراب درد خورده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر بیانگر عشق و درد دل است. شاعر از یاری دعوت میکند تا درباره درد عاشقانهاش صحبت کند و به او یادآوری میکند که عشق واقعی زندگی را تازه نگه میدارد. او اشاره میکند که کسی که عاشق است، همیشه زنده و پر از احساس است، در حالی که کسی که از عشق دور است، مرده است. شاعر با استفاده از تصاویری چون خورشید و سرخی اشک، به عمق احساساتش اشاره میکند و به اهمیت درک این درد از سوی دیگران میپردازد. در نهایت، او میگوید که کسی که طعم درد عاشقی را چشیده، میتواند شفای آن را نیز بفهمد.
هوش مصنوعی: ای دوست، خوشبختانه ما در دست داریم علاج غم و اندوه خود را.
هوش مصنوعی: بیایید و دردی بیاورید که لطیف است و مخصوص عاشقان، زیرا این درد به صفای آنها میافزاید.
هوش مصنوعی: دل کسی که به عشق آسیب دیده زنده است، اما آن کس که به درد گرفتار آمده، درواقع مرده به شمار میآید.
هوش مصنوعی: من دین و دل خود را فدای عشق او کردم و حالا به خاطر این انتخاب، به این درد و رنج دچار شدهام. چنین فدای بزرگ، به همین مقدار ارزش نداشت.
هوش مصنوعی: من در ذهنم محبتی دارم مانند خورشیدی که سایهاش زیر چترش چرخ میزند.
هوش مصنوعی: اگر از درد من خبر نداری، به اشکهای قرمز من نگاه کن و به صورتم که رنگش زرد شده است.
هوش مصنوعی: کسی میتواند از درمان درد سید آگاه باشد که خود تجربهی تلخی آن را چشیده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو با جُفتِ عِنینِ خویش پیوَست،
چو شاخِ خُشک، گَشته سروِ او پَست.
چه خوش عیش و چه خرم روزگار است
که دولت عالی و دین استوار است
سخا را نو شکفته بوستان است
امل را نو دمیده مرغزار است
هنر در مد و دانش در زیادت
[...]
چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست
که خر چون دید زو، آنگونه بشکست
خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر
به سان ماده خر خوابید در غست
چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند
[...]
فلک را عهد بس نااستوار است
همه کار جهان ناپایدارست
بیا کس کز پی یک روزه راحت
بمانده روز و شب در انتظارست
هوایی دارد و آبی زمانه
[...]
چو دانستی که معبودی تو را هست
بدار از جستوجوی چون و چه، دست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.