آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است
نور چشم او از آن بر چشم ما بنشسته است
جان ما با عشق از روز ازل پیوسته است
تا ابد جان همچنان با حضرتت پیوسته است
دیگران پابستهٔ دنیی و عقبی مانده اند
ای خوشا وقت کسی کز این و آن وارسته است
عشق سرمست است و رندان تندرست ازذوق او
عقل مخمور است و دور از عاشقان دلخسته است
عقل اگر بینی بگیرش زود نزد ما بیار
زآنکه او از بندگی شاه رندان خسته است
زاهد رعنا اگر اظهار و جدی می کند
از کرم عیبش مکن کز خود به خود وابسته است
نعمة الله خم می مستانه می نوشد به ذوق
ساغر و پیمانهٔ ما را به هم بشکسته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره عشق و ارتباط عمیق با معشوق است. شاعر از زیبایی و نور چهره محبوب میگوید و بیان میکند که جان او از آغاز به عشق معشوق پیوسته و تا ابد این پیوند ادامه خواهد داشت. او اشاره میکند که بسیاری در دنیا و آخرت گرفتار هستند، اما کسی که از این دنیا فارغ است، خوشبخت است. عشق و سرمستی در دل رندان و عاشقان وجود دارد و عقل از این عشق غافل است. شاعر به زاهدان نیز اشاره میکند که اگرچه جدی به نظر میآیند، اما از ویژگیهای خود وابسته به عشق هستند. در نهایت، شاعر از نوشیدن نعمت اله سخن میگوید که از لذت و شادابی ناشی از عشق حکایت میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی او همچون آفتابی است که پشت نقابی پنهان شده، و نور چشمانش بر چشمان ما تابیده و تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: زندگی و روح ما از آغاز خلقت به عشق ارتباط داشته و این پیوستگی تا ابد ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: بعضی از مردم به دنیا و مسائل آن وابستهاند و درگیر هستند، اما خوشا به حال کسی که از این دنیا و این دغدغهها آزاد شده و به مرحلهای بالاتر رسیده است.
هوش مصنوعی: عشق باعث شور و شوقی بیحد شده و افراد سرزنده و سالم از این عشق لذت میبرند. از شدت شوق و خوشحالی، عقل انسان به نوعی مست میشود و از دل عاشقان دلسوخته دور میگردد.
هوش مصنوعی: اگر دیدی که عقل وجود دارد، فوراً آن را بگیر و بیاور، زیرا او از خدمت به شاهان ریاکار خسته شده است.
هوش مصنوعی: آن زاهد زیبا اگر در ظاهری جدی و خشک به نظر میرسد، به خاطر بزرگواری اوست که نباید به عیبهایش توجه کنی، زیرا او خود به خود به چیزی وابسته است.
هوش مصنوعی: نعمت خداوند به خوشحالی و لذت از نوشیدن شراب میچشد و این در حالیست که شوق لیوان و پیمانهٔ ما را به هم زده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای جهانگیری که وقت رفتن و باز آمدن
موکب نصرت عنایت در عنان پیوسته است
کرده سهم عدل تو صد پی کمان را گوشه گیر
ساخته شمشیر را کلک تو دایم دسته است
دین پناها مدتی شد کز سواد حضرتت
[...]
زلف گرد عارض او رشته گلدسته است
کز لب و رخ غنچه و گل را به هم پیوسته است
خوی عالمسوز او بی زینهار افتاده است
ورنه از آتش سپند ما مکرر جسته است
سبزه خوابیده باشد با قد رعنای او
[...]
چون دو ابروی سیاهت که به هم پیوسته است
بیتو شبهای درازم همه بر هم بسته است
میدود دل پی طفلی، که ز شوخی سخنش
تا رسیده است بخاطر، ز زبانم جسته است
اشک شمعم، که برآن شعله خو تابم نیست
[...]
برروی ما چوصبح نهرنگی شکسته است
گردی ز دامن تپش دل نشسته است
بیآفتاب وصل تو بخت سیاه ما
مانند سایه آینهٔ زنگ بسته است
زاهد حذر ز مجلس مستانکه موج می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.