منزل صاحبدلان صُفّهٔ صدق و صفاست
گوشهٔ اهل نظر خلوت خاص خداست
سایهٔ آزادها بر سر کوی مغان
صومعهٔ صوفیان خانقه و جای ماست
در حرم ما در آ محرم مستانه شو
میکدهٔ عاشقان با تو بگویم کجاست
ماه من اندر سما آمده رقصان دگر
جان و دل از بهر او ذره صفت بر هواست
هر دم چشمت از آن دارمش اندر نظر
هر که چو سید ندید دیدهٔ جانش عماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف منزلی میپردازد که مملو از صفا و صداقت است و مکان خاصی برای اهل نظر و معرفت به شمار میرود. او به سایه آزادگان اشاره میکند که بر سر کوی مغان قرار دارد و مکانی برای صوفیان و عاشقان به حساب میآید. شاعر دعوت میکند که در حرم عشق و میکده عاشقان، حضوری گرم داشته باشیم. همچنین او به زیبایی و رقص ماهی که در آسمان ظاهر شده، اشاره میکند و ابراز میدارد که دل و جان او برای او به پرواز در آمده است. در نهایت، شاعر به فردی اشاره میکند که چشمانش در جستجوی زیبایی واقعی است و کسانی که چون سید از آن زیبایی غافلند، در حقیقت نابینا هستند.
هوش مصنوعی: خانهی افرادی که دلهای پاک دارند، جایی است پر از صداقت و پاکی، و این مکان فقط برای کسانی است که درک عمیق دارند و به نوعی خلوتی خاص از خدا آنجا برقرار است.
هوش مصنوعی: سایهٔ انسانهای آزاد بر سر محلهای که مغان زندگی میکنند، نشان دهندهٔ وجود صومعهها و مکانهای مذهبی صوفیان است و این مکانها باید به ما تعلق داشته باشد.
هوش مصنوعی: به حرممان بیا و با شور و حال در این ایام محرم حاضر شو. من به تو میگویم که کجای میخانهٔ عاشقان قرار دارد.
هوش مصنوعی: ماه من به آسمان آمده و در حال رقص است، و جان و دل من به خاطر او مانند ذراتی در هوا پراکنده شدهاند.
هوش مصنوعی: هر لحظه چشمانت را در نظر دارم، چرا که کسی مانند تو را نخواهید دید و چشمان جانم نابینا است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم
راستتر از سروقد نیست نشانی راست
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر
[...]
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
[...]
در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
بر در بیگانگان هرزه چرا میرویم
[...]
قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست
دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست
دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد
[...]
این همه پروانهها، سوخته از چپ و راست
شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟
وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.