درد با همدرد اگر گوئی رواست
درد با بی درد خود گفتن خطاست
دردمندانیم و دُردی می خوریم
دردمندی همچو ما دیگر کجاست
دُرد دردش نوش کن گر عاشقی
زانکه دُرد درد او ما را دواست
در نظر داریم بحر بیکران
آبروی ما همه از عین ماست
عشق در دور است و ما همراه او
سیر ما بی ابتدا و انتهاست
جمله موجودیم از جود وجود
هرچه بود و هست نور کبریاست
هیچ شیئی بی نعمت الله هست نیست
هرچه هست و بود و باشد از خداست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساس درد و رنجهای مشترک انسانها میپردازد و بیان میکند که تنها درد با همدرد قابل درک و تحمل است. او به اهمیت عشق و ارتباط با دیگران اشاره میکند و میگوید که عشق همیشگی و بیپایان است. شاعر همچنین به وجود خداوند و نعمتهای او اشاره دارد و میگوید که همه موجودات از نوری الهی برخوردار هستند و هیچ چیزی بدون رحمت خداوند وجود ندارد. در کل، شعر درباره همدلی، عشق و ارتباط با خالق و مخلوقات است.
هوش مصنوعی: اگر دردی را با کسی که خود نیز دردی دارد درمیان بگذاری، این کار درست است. اما اگر دردی را با کسی که هیچ دردی ندارد بگویی، این کار نادرست است.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که به درد و رنج دچاریم و در عین حال مشغول نوشیدن شرابی هستیم. در این دنیا کسی مانند ما که هم دردی را تجربه کند و هم به فراخی زنده باشد، پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی، درد او را خوش بپذیر، زیرا درد او برای ما درمانی است.
هوش مصنوعی: ما به فکر اعتباری هستیم که بیپایان است و تمام آن از خود ما نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: عشق در مسیری است که ما نیز در آن سفر میکنیم، بدون اینکه بدانیم آغاز و پایان این سفر کجاست.
هوش مصنوعی: تمام وجود ما به برکت و بخشش وجود خداوند است و هر چیزی که وجود دارد و خواهد داشت، از نور بزرگ خدا نشئت میگیرد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز بدون برکت و نعمت خداوند وجود ندارد. هرچه که هست، بوده و خواهد بود، از آن خداست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست
مرغ را بیپر پرانیدن خطاست.
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »
«گندم فضل خدای از بهر تو
کشته اندر دستگرد کبریاست »
«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست
[...]
رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
آفتابش در سخاوت مقتدیست
واسمان را در کفایت مقتداست
طبع شد بیگانه با آز و نیاز
[...]
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.