عاشق رندی که او همدرد ماست
جام دُرد درد او ما را دواست
هر که او از خویش بیگانه بود
گو بیا اینجا که با ما آشناست
ساقی مستیم و جام می به دست
می پرست رند سرمستی کجاست
موج بحر ماست دریای محیط
حوض کوثر جرعه ای از جام ماست
نالهٔ نی بشنو ای جان عزیز
بینوایان را نوائی بی نواست
در خرابات فنا دارم مقام
خوش مقامی این سر دار بقاست
عاشقان در عشق گر کشته شوند
نعمت الله کشتگان را خونبهاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و همدردی با رندانی سخن میگوید که دردی مشابه دارند. او از لذت نوشیدن میگوید و به جمع عاشقان دعوت میکند که با هم احساس نزدیکی کنند. دریا به عنوان نماد وسعت عشق و زندگی، و حوض کوثر به عنوان نشانهای از نعمت و خلوص، در شعر به کار رفتهاند. شاعر به نالههای بینوایان اشاره میکند و مقام واقعی را در فنا و عشق میداند. در نهایت، او به کشته شدن عاشقان در راه عشق اشاره میکند و از اینکه این کشتهها از نعمت و پاداش الهی برخوردار خواهند شد، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: عاشق باهوشی داریم که درد و دل ما را میفهمد و نوشیدنی تلخ او، برای ما درمانی است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از خود فاصله گرفته و احساس بیگانگی میکند، بیاید اینجا، چون با ما احساس نزدیکی و آشنایی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: ما در حال حاضر مست هستیم و جام شراب را در دست داریم. ای ساقی، کجاست حالتی که به خاطر سرمستی عشق ورزی کنیم؟
هوش مصنوعی: دریای وسیع به نوعی نمایانگر عمق و وسعت روح و علم ماست، و حوض کوثر که نماد بهشت و سعادت است تنها مقداری از این علم و روح را به ما میدهد.
هوش مصنوعی: صدای نالهٔ نی را بشنو، ای جان عزیز، صدای کسانی که بیصدا هستند، در واقع نوایی است که بینواست.
هوش مصنوعی: در میخانه، جایی که همه چیز فانی و زودگذره، من جایگاه خوشی دارم. اینجا سرزمینی است که ماندگاری واقعی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: عاشقان اگر در راه عشق جان بدهند، لطف الهی میشود که برای آنها خون بهای زیادی قرار داده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست
مرغ را بیپر پرانیدن خطاست.
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »
«گندم فضل خدای از بهر تو
کشته اندر دستگرد کبریاست »
«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست
[...]
رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
آفتابش در سخاوت مقتدیست
واسمان را در کفایت مقتداست
طبع شد بیگانه با آز و نیاز
[...]
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.