گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در سراپردهٔ دل خلوت جانانهٔ ماست

جنت ار می طلبی گوشهٔ میخانهٔ ماست

خواجهٔ عاقل ما گرچه کمالی دارد

بندهٔ بندگی عاشق دیوانهٔ ماست

گنج عشقی که همه کون و مکان می جویند

گو بیایید که آن در دل ویرانهٔ ماست

آتش عشق برافروخت چنین شمع خوشی

عقل بیچارهٔ پرسوخته پروانهٔ ماست

آب حیوان به مَثل از می ما یک جامی است

حوض کوثر چه بود جرعهٔ پیمانهٔ ماست

در خرابات مغان بر در میخانه مدام

مجلس اهل دلان مجلس شاهانهٔ ماست

سخن سید رندان چو بخوانند به ذوق

بشنو ای دوست که آن تحفهٔ مستانهٔ ماست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۶۵ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شاه نعمت‌الله ولی

منزل جان جهان بر در جانانهٔ ماست

مسکن اهل دلان گوشهٔ میخانهٔ ماست

خلوتی بر در میخانه گرفتیم ولی

حرم قدس یکی گوشهٔ میخانهٔ ماست

تا ز شمع رخ او مجلس جان روشن شد

[...]

نسیمی

نقش هستی رقم صورت کاشانه ماست

مستی کون و مکان از می و میخانه ماست

آب حیوان و می کوثری و ماء معین

جرعه صافی بی دردی پیمانه ماست

زرفشان شمع فلک، مجلس پیروزه لگن

[...]

نظیری نیشابوری

شهر ویران شده گریه مستانه ماست

هرکجا هست غمی دربه‌در خانه ماست

از همه سو، ره بیغوله و صحرا بستند

هرکه را می نگری در پی دیوانه ماست

بال و پر سوخته هر یک به کناری رفتند

[...]

صائب تبریزی

عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست

خلوت سینه پر آه، پریخانه ماست

کشتی چرخ اگر باد مرادی دارد

ناله بیخودی و نعره مستانه ماست

هر چه جز جذبه عشق است درین دامن دشت

[...]

نورعلیشاه

اینکه ویران شده از سیل فنا خانه ماست

مخزن گنج بقادر دل ویرانه ماست

مینماید بجهان آنچه ز پیدا و نهان

همه یک پرتو حسن رخ جانانه ماست

گرچه هر دم ز بد و نیک جهان دم نزدیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه