حالیا دور قمر دوران ماست
جام می در دور و این دور آن ماست
رونقش میخانه ها خواهد فزود
زآنکه وقت ذوق سر مستان ماست
دست ما چون آستین دست اوست
هر کجا دستیست آن دستان ماست
می کشد ما را و می گوئیم شکر
می برد دل منتش بر جان ماست
هر کجا سیبی است بی آسیب نیست
سیب بی آسیب از بستان ماست
اینکه می پرسی تو از برهان ما
مستی رندان ما برهان ماست
مجلس عشقست و ما سرمست وی
نعمت الله از دل و جان آن ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حال و هوای عشق و سرمستی میپردازد. شاعر به دور قمر و سرخی میخانهها اشاره میکند و از زمان خوشحال و شاداب بودن میگوید. او بیان میکند که احساساتی مانند شکرگزاری و شادی در ارتباط با معشوق وجود دارد. همچنین اشاره دارد که در هر جا نشانهای از عشق و زندگی وجود دارد و رندان (عاشقان) با مستی خود به حقیقت عشق دست یافتهاند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که دل و جانش از نعمت عشق پر شده است.
هوش مصنوعی: حالا دور قمر به دور ما آمده و ما در حال نوشیدن جام می هستیم و این دورانی که در آن قرار داریم، متعلق به ماست.
هوش مصنوعی: میخانهها به خاطر حال و هوای خوش و شادی که در دل مستهاست، بیشتر رونق خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: دست ما مانند آستینی است که به دست او وصل است؛ هر جا که دستی وجود داشته باشد، آن دست از ماست.
هوش مصنوعی: از محبت و علاقهای که به ما دارد، ما را میکشد و در عوض، ما شکرگزار او هستیم، چون دلمان به داشتن او و محبتش آرامش میدهد.
هوش مصنوعی: هر جا که سیب وجود دارد، بینقص نیست و سیبهای بینقص از باغ ما هستند.
هوش مصنوعی: در پاسخ به سوالی که درباره دلیل کار ما میپرسی، باید بگویم که خود ما و نحوهی زندگیمان، دلیل و توجیهی برای این مسئله هستند.
هوش مصنوعی: محفل عشق برقرار است و ما در حال سرمستی از آن هستیم. نعمت خداوند از دل و جان ما سرچشمه میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مصطفی گفتا شریعت جان ماست
مرتضی گفتا طریقت ز آن ماست
مهر مهر دلبری بر جان ماست
جان ما در حضرت جانان ماست
پیش او از درد مینالم ولیک
درد آن دلدار ما درمان ماست
بس عجب نبود که سودایی شوم
[...]
آن عطارد را ورقها جان ماست
آن سپیدی و آن سیه میزان ماست
یوسف گل پیرهن برهان ماست
این چنین خوش گلستانی آن ماست
لاجرم هر بلبلی کامد بباغ
او همی نالد که او جانان ماست
آب و آتش اندرون جان ماست
باد و خاکش جانب دکان ماست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.