گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

قابل نور الهی جان ماست

این چنین جان خوشی جانان ماست

جام آبی از حباب ما بنوش

زآنکه او سرچشمهٔ حیوان ماست

قرص ماه و کاسهٔ زرین مهر

روز و شب آرایشی بر خوان ماست

عقل مخمور است و ما مست و خراب

عشقبازی آیتی در شأن ماست

ما به او و او به ما پیدا شده

جمله عالم آن او ، او آن ماست

هفت دریا را چو موجی دیده ایم

غرقه در دریای بی پایان ماست

خوش خراباتی و بزمی چون بهشت

سید ما ساقی رندان ماست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۹ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

هر که را جانی‌ست با جانان ماست

جان ما چون او شود او جان ماست

هر دو عالم گر یکی بینی به او

آن یکی سرچشمه ی حیوان ماست

چشمه ی خضر و زلال زندگی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
شاه نعمت‌الله ولی

عشق جانان در میان جان ماست

گنج معنی در دل ویران ماست

ما به درد دل گرفتار آمدیم

وین عجب کاین درد دل درمان ماست

هر کسی را کفر و ایمانی بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه