گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بی درد دلی دوا نیابی

بی رنج تنی شفا نیابی

در عین فنا بقا توان یافت

ناگشته فنا بقا نیابی

تا ترک خودی خود نگوئی

چون ما به خدا خدا نیابی

عاشق شو و عقل را رها کن

کز عقل دنی وفا نیابی

بیگانه مشو که در خرابات

رندی چو من آشنا نیابی

جز بر در بارگاه وحدت

ای یار مجو مرا نیابی

ساقی خوشی چو نعمت الله

در میکده حالیا نیایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

مگذار که نالم از غم تو

در حضرت پهلوان غازی

عطار

سودازدگان دین و دنیی

هرگز شنوند این سخن نی

کمال‌الدین اسماعیل

ای باد صبا خبر چه داری؟

از زلف بتم اثر چه داری؟

از غمزۀ او دلم جدانیست

زان بیماران خبر چه داری؟

گر مردم چشم من نیی تو

[...]

عراقی

رأیت ربیبعین ربی

فقلت من انت؟ فقال انتا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه