گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بی درد دلی دوا نیابی

نگذشته ز خود خدا نیابی

با ما نه نشسته ای به دریا

شک نیست که عین ما نیابی

برخیز و بیا به جستجو باش

از پا منشین تو تا نیابی

تا گم نکنی تو خویشتن را

گم کردهٔ خویش را نیابی

با خضر رفیق شو که بی او

آن آب حیات را نیابی

بر دار فنا بر آ و خوش باش

بی دار فنا بقا نیابی

بیگانه ز خویش تا نگردی

چون سیدم آشنا نیابی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظام قاری

درین پستی گر آنمه را نیابی

ببالا در شوی وآنجا نیابی

زمیخک رونق کمخا نیابی

بخسقی قیمت والا نیابی

مجوی از آستر روئی بجامه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه