گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جانی که از تو نازد زیبا بود همیشه

چشمی که در تو بیند بینا بود همیشه

بلبل به دولت گل ناطق بود دو روزی

طوطی نطق عاشق گویا بود همیشه

گر در سماع عارف غوغا بود عجب نیست

جائی که باده نوشند غوغا بود همیشه

موج از زبان دریا می گفت این حکایت

قطره به ما چو پیوست از ما بود همیشه

چشمش به یک کرشمه غارت کند جهانی

در ملک جان از آن رو یغما بود همیشه

گفتم که عشق سید پنهان کنم ولیکن

هر کس که گشت عاشق رسوا بود همیشه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

سرو سهی که کارش بالا بود همیشه

پیش تو دست بر هم بر پا بود همیشه

از تنگی دهانت یک ذره گفته باشد

هر ذره کو به وصفت گویا بود همیشه

تا شاهد جمالت مستور باشد از من

[...]

جهان ملک خاتون

در سر مرا ز عشقش سودا بود همیشه

در دل مرا ز شوقش غوغا بود همیشه

او هست نور دیده زان روی دیده جان

بر روی همچو ماهش بینا بود همیشه

بر روی چون گل تو بلبل صفت به بستان

[...]

اسیری لاهیجی

رویت چو آفتابی پیدا بود همیشه

جان در شعاع حسنت شیدا بود همیشه

در کفر زلف پرچین روی ترا عیان دید

آنکس که چشم جانش بینا بود همیشه

روی تو هست پیدا از روی جمله اشیا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه