گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ما نقش خیال تو کشیدیم به دیده

خوش نقش خیالیست درین دیده بدیده

نوریست که در دیدهٔ ما روی نموده

نقشیست که بر پردهٔ این دیده کشیده

دایم دل ما بر در جانانه مقیم است

گر جان طلبد هان بسپاریم به دیده

این گفتهٔ مستانهٔ ما از سر ذوق است

خود خوشتر ازین قول که گفته که شنیده

بی عیب بود هرچه به ما می رسد از غیب

عیبش مکن ای دوست که از غیب رسیده

خوش خلق عظیمی که همه خلق برانند

صد رحمت حق باد بر اخلاق حمیده

در بندگی سید رندان خرابات

این بنده غلامیست که آن خواجه خریده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده

تا من نیم آن روی دلارام تو دیده

گر تو به تن و جان و دل و دیده نیائی

سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده

از من به جز آواز و حدیث ایچ نمانده است

[...]

انوری

ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده

وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده

بر پایهٔ تو پای توهم نسپرده

بر دامن تو دست معالی نرسیده

با قدر تو اوج زحل از دست فتاده

[...]

مولانا

ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده

بگذاشته ما را تو و در خود نگریده

تو شرم نداری که تو را آینه ماییم

تو آینه ناقص کژشکل خریده

ای بی‌خبر از خویش که از عکس دل تو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ای یار جفا کرده پیوند بریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

[...]

سلمان ساوجی

ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده

گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده

از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی

در میکده‌ها چشم سیاه تو کشیده

چشمت به اشارت دل من برد و فدایت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه