ما نقش خیال تو کشیدیم به دیده
خوش نقش خیالیست درین دیده بدیده
نوریست که در دیدهٔ ما روی نموده
نقشیست که بر پردهٔ این دیده کشیده
دایم دل ما بر در جانانه مقیم است
گر جان طلبد هان بسپاریم به دیده
این گفتهٔ مستانهٔ ما از سر ذوق است
خود خوشتر ازین قول که گفته که شنیده
بی عیب بود هرچه به ما می رسد از غیب
عیبش مکن ای دوست که از غیب رسیده
خوش خلق عظیمی که همه خلق برانند
صد رحمت حق باد بر اخلاق حمیده
در بندگی سید رندان خرابات
این بنده غلامیست که آن خواجه خریده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف خیالات و احساسات خود نسبت به محبوبش میپردازد. او میگوید که تصویر محبوب در دل و چشم او نقش بسته و نور وجودش در دیدگانش تابان است. دلش همیشه مشغول یاد محبوب است و اگر جانش را بخواهد، به خاطر او نزد دیدهاش میسپارد. شاعر با حالتی مستانه این احساسات را به تصویر میکشد و بر این نکته تأکید میکند که هر چه از عالم غیب به او میرسد بیعیب و نیکوست. همچنین، او به صفات خوب و اخلاق نیکو معشوق خود اشاره میکند و در آخر خود را بندهای میداند که در بندگی محبوبش است.
هوش مصنوعی: ما تصویر خیال تو را در چشمان خود نقش زدیم. این تصویر زیبا، در واقع خیال شگفتانگیزی است که در این چشمها دیده میشود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نوری که در چشمان ما جلوهگر شده، یک تصویر است که بر صفحهٔ چشم ما نمایش داده شده. این نور و تصویر به نوعی بیانگر احساسات و تجربیات درونی ماست.
هوش مصنوعی: دل ما همیشه در انتظار معشوق است و اگر جان بخواهد، آن را به دیدار او میسپاریم.
هوش مصنوعی: این سخن شاداب و سرزندهٔ ما به خاطر شوق و خوشحالیمان است و این حرف خودمان از هر چیزی که گفته یا شنیده شود، شیرینتر و دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از عالم غیب به ما میرسد، بدون نقص و عیب است. بنابراین، ای دوست، در مورد آن عیبجویی نکن.
هوش مصنوعی: مردم به زیبایی و نیکی اخلاق این بزرگوار توجه دارند و بر او رحمت بیپایان خداوند باد.
هوش مصنوعی: در خدمت بزرگانی از اهل می و کفرم، این بندهای هستم که آن شخص ارجمند مرا خریده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده
تا من نیم آن روی دلارام تو دیده
گر تو به تن و جان و دل و دیده نیائی
سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده
از من به جز آواز و حدیث ایچ نمانده است
[...]
ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده
وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده
بر پایهٔ تو پای توهم نسپرده
بر دامن تو دست معالی نرسیده
با قدر تو اوج زحل از دست فتاده
[...]
ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده
بگذاشته ما را تو و در خود نگریده
تو شرم نداری که تو را آینه ماییم
تو آینه ناقص کژشکل خریده
ای بیخبر از خویش که از عکس دل تو
[...]
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
[...]
ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده
گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده
از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی
در میکدهها چشم سیاه تو کشیده
چشمت به اشارت دل من برد و فدایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.