گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خوش نقش خیالیست که بستیم به دیده

خوشتر به ازین نقش که بستیم که دیده

در نقش سراپردهٔ این دیده نظر کن

کان نقش نگاریست که در دیده بدیده

گفتم که لبت بوسه دهم گفت ببوسش

شیرین تر ازین قول که گفته که شنیده

در کوی خرابات مغان مست و خرابیم

از دردسر زاهد مخمور رمیده

با ساقی سرمست حریفیم دگر بار

یک جام شرابی به دو صد جم بخریده

دیشب ز در خلوت ما شاه درآمد

مهمان عزیزیست که از غیب رسیده

خلق حسن و خوی حسینیست که او راست

چون سید ما کیست به اوصاف حمیده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده

تا من نیم آن روی دلارام تو دیده

گر تو به تن و جان و دل و دیده نیائی

سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده

از من به جز آواز و حدیث ایچ نمانده است

[...]

انوری

ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده

وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده

بر پایهٔ تو پای توهم نسپرده

بر دامن تو دست معالی نرسیده

با قدر تو اوج زحل از دست فتاده

[...]

مولانا

ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده

بگذاشته ما را تو و در خود نگریده

تو شرم نداری که تو را آینه ماییم

تو آینه ناقص کژشکل خریده

ای بی‌خبر از خویش که از عکس دل تو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ای یار جفا کرده پیوند بریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

[...]

سلمان ساوجی

ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده

گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده

از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی

در میکده‌ها چشم سیاه تو کشیده

چشمت به اشارت دل من برد و فدایت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه