دو سخن می شنو یکی می گو
سخن او بگو ولی با او
سخن یار اگر چه بسیار است
بشنو از دوستان سخن کم گو
قدمی نه به بحر ما با ما
عین ما را به عین ما می جو
تو چنین غافل و به خود مشغول
لحظه ای نیست حضرتش بی تو
باش یکتا و از دوئی بگذر
با دو رو کی یکی شود یک رو
در خم می نشین و غسلی کن
خرقهٔ خود به جام می می شو
نعمت الله مدام می گوید
وحده لا اله الا هو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون نهاد او پهند را نیکو
قید شد در پهند او آهو
مرد ملاح تیز اندک رو
راند بر باد کشتی اندر ژو
کس نباشد قمار دوست چو او
ز آن همه طایفه هموست همو
کس نگفته صفات مبدع هو
چند و چون و چرا چه و کی و کو
شمس دین ، ای ترا بهر نفسی
در جان کهن سعادت نو
ای زبانها بمدحت تو روان
وی روانها بطاعت تو گرو
بر گذشته موافق تو زچرخ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.