گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آئینهٔ ذات عین ذات است

ذات است که مجمع صفات است

بی‌ جود وجود حضرت او

عالم به تمام فانیات است

می نوش مدام دُردی درد

کاین دُردی درد دل دوات است

میخانهٔ ما است در خرابات

و این خانه ورای شش جهات است

سیراب شدند خلق عالم

آری همه چیز ذو‌حیات است

گر کشته شوی به تیغ عشقش

آن حی قدیم خونبهات است

سید به حضور نعمت‌الله

دایم به وضو و در صلات است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۲۸ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

دیدار تو حل مشکلات است

صبر از تو خلاف ممکنات است

دیباچهٔ صورت بدیعت

عنوان کمال حسن ذات است

لب‌های تو خضر اگر بدیدی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

ملک و ملکوت هر دو انسان

او مظهر جملهٔ صفات است

مستکمل ذات او صفت نیست

مستکمل آن صفات ذات است

ابن عماد

هم مطلع آفتاب ذات است

هم مشرق انجم صفات است

نشاط اصفهانی

شمشیر تو چشمه ی حیات است

زنجیر تو حلقه ی نجات است

هم روی تو خوبتر ز خوبی

هم ذات تو برتر از صفات است

در دفتر عشق تو دو عالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه