گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

قدمی نه به خلوت یاران

یار اگر بایدت بیا یاران

هر که ما چون فتاد در دریا

کی خورد غم ز قطرهٔ باران

کار ما عاشقی بود دائم

بود این کار کار بیکاران

ما و رندی و خدمت ساقی

زاهد و بندگی هشیاران

هر عزیزی که می خورد با ما

نبود خار پیش میخواران

وه که زلف بتم چه طرار است

می برد دل ز دست عیاران

بندهٔ سید خراباتم

لاجرم سرورم به سرداران

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

ویحک ای ابر گنهکاران

سنگک و برف باری و باران

ابوالفرج رونی

روی چون حاصل نکوکاران

زلف چون نامه گنهکاران

غمزه مانند آرزوی مضر

در کمینگاه طبع بیماران

خیره اندر کرشمه چشمش

[...]

سنایی

منم آن مفلسی که کیسهٔ من

ندهد شادیی به طراران

سیم در دست من نگیرد جای

چون خرد در دماغ می خواران

مستی از صحبتم بپرهیزد

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حمیدالدین بلخی

از پی رغبت خریداران

در تو معلوم طبل عطّاران

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه