آب می جوئی بیا با ما نشین
تشنه ای با ما درین دریا نشین
خیز دستی برفشان پائی بکوب
آنگهی مستانه خوش اینجا نشین
چون در آمد عشق عقل از جا برفت
پست شد آن خواجهٔ بالا نشین
خط موهوم است عالم طرح کن
بر سریر سر او ادنی نشین
بحری ای باید درین دریای ما
خود کی آید سوی ما صحرانشین
عقل را از در بران گر عاشقی
پیش آن معشوق بی همتا نشنین
نعمت الله را ببین در عین ما
عارفانه خوش بیا با ما نشین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر درم داری، گزند آرد بدین
بفگن او را گرم و درویشی گزین
حکمتی بشنو به فضل ای مستعین
پاک چون ماء معین از بومعین
چون بهشتت کی شود پر نور دل
تا درو ناید ز حکمت حور عین؟
دل به حورالعین حکمت کی رسد
[...]
دین روز ای روی تو آگفت دین
می خور و شادی کن و خرم نشین
با می و می خوردن دین را چه کار
می خور و می نوش و قوی دار دین
هر گنهی کز می حاصل شود
[...]
آفتاب شرع و دریای یقین
نور عالم رحمة للعالمین
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.