ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم
بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم
روحیم که در جسم نباشد که نباشیم
موجیم که در بحر به یک جای نیائیم
در صومعهٔ سینهٔ ما یار مقیمست
ما از نظرش صوفی صافی صفائیم
ما غرق محیطیم نجوئیم دگر آب
ای بر لب ساحل تو چه دانی که کجائیم
مائیم که از سایه گذشتیم دگر بار
ما سایه نجوئیم همائیم همائیم
مائیم که از ما و منی هیچ نماندست
در عین بقائیم و منزه ز فنائیم
گاهی چو هلالیم و گهی بدر منیریم
گاهی شده در غرب و گه از شرق برائیم
سید چه کنی راز نهان فاش نگفتیم
در خود نگرستیم خدائیم خدائیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و طلب نزد خداوند است. شاعر از حالت مستی و جدایی از دیگران صحبت میکند و خود را به عنوان روحی میبیند که در جسم نیست. او از جستجوی خدا و واقعیات عمیقتر زندگی سخن میگوید، به طوری که ما ورای ظواهر زندگی، در جوهر وجود خود هیچ منیتی نداریم. شاعر همچنین به تغییرات و حالات مختلفی که انسان میتواند تجربه کند، اشاره کرده و در نهایت به حقیقت ناگفتهای اشاره میکند که در درون خود، به خداوند نزدیک است.
هوش مصنوعی: ما عاشق و سرمست هستیم و از خدا چیزی میخواهیم. ما به نوشیدنی عشق میورزیم و از این مردم فاصله داریم.
هوش مصنوعی: مانند موسی که بر کوه طور به دست آوردن حقایق نائل شد، ما نیز بدون پا و سر، آشفته و در جستجوی وصال و رابطهای عمیق هستیم.
هوش مصنوعی: روح ما فراتر از جسم است و اگر جسم نداشته باشیم، وجود نداریم. همچون موجی هستیم که دریا هستیم، اما نمیتوانیم به یک نقطه مشخص برسیم.
هوش مصنوعی: در دل ما، عشق و یار ما جاودانه هستند. ما به خاطر حضور او، پاک و بیآلایش به نظر میرسیم.
هوش مصنوعی: ما در دریا غرق شدهایم و دیگر نمیتوانیم نفس بکشیم. تو که بر لب ساحل نشستهای، چه میدانی که ما در کجا هستیم؟
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که از سایه عبور کردهایم و اکنون دیگر به دنبال سایه نمیگردیم، چرا که ما خود را یافتهایم و به حضور خود آگاهیم.
هوش مصنوعی: ما هستیم که از خودخواهی و منیت چیزی باقی نمانده است، در حالی که همچنان موجودیم و از نابودی پاک و بینقصیم.
هوش مصنوعی: گاهی مانند هلال ماه کم نور و گاهی مانند ماه کامل درخشان هستیم. گاهی در سمت غرب و گاهی در سمت شرق ظاهر میشویم.
هوش مصنوعی: ای سید، چه کار میتوانی کنی؟ راز نهان را افشا نکردهایم. درون خودمان را نگاه کردهایم و به حقیقتی بزرگ پی بردهایم که خدایی در درون ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مائیم عیاران و عیاران مائیم
بر دیده مشتری قدم میسائیم
سرگشته در این عرصه ایام چو ماییم
فرزین صفت ای شاه به کوی تو گداییم
دردیست مرا در دل بیچاره و عمریست
تا از رخ جان پرورت ای دوست جداییم
هستی تو طبیب دل پردرد ضعیفم
[...]
خیزید حریفان که به میخانه درآییم
سلخ رمضان است به می روزه گشاییم
درد سرتسبیح و تراویح شد آخر
گلبانگ زنان رخ به در میکده ساییم
هر زنگ که از صوم ریا آینه دل
[...]
ما عاشق دیوانه و سرمست لقائیم
نه زاهد سالوسی و نه شیخ مرائیم
نه عاقل و هشیار نه دیوانه و مستیم
حیران جمال رخ بیچون و چرائیم
مست می وصلیم و نه مخمور فراقیم
[...]
گر قیصر و گر ما، همه محتاج گداییم
سیلی خور بیش و کم یک خان و سراییم
بر خویش گل و برگ بچینیم وگرنه
نیکوروش سیر گه نشو و نماییم
عقل و دل و ما بی خبرانیم که یک جا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.