گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل در آن زلف پرشکن بستیم

لاجرم توبه باز بشکستیم

مدتی عقل درد سر می داد

عشق آمد ز عقل وارستیم

خلوت دیده را صفا دادیم

با خیال نگار بنشستیم

ما ز خود فانی و به او باقی

ما به خود نیست و به او هستیم

جان ما راست ذوق پیوسته

جان به جانان خویش پیوستیم

عقل مخمور را چه کار اینجا

ما حریفان رند سرمستیم

بندگانه به خدمت سید

کمری بر میان جان بستیم

 
 
 
عراقی

ما دگرباره توبه بشکستیم

وز غم نام و ننگ وارستیم

خرقهٔ صوفیانه بدریدیم

کمر عاشقانه بر بستیم

در خرابات با می و معشوق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

ما همه از الست همدستیم

عاقبت شکر بازپیوستیم

ما همه همدلیم و همراهیم

جمله از یک شراب سرمستیم

ما ز کونین عشق بگزیدیم

[...]

اوحدی

گر تو توفیقمان دهی، رستیم

ور نه، بس مفلس و تهی‌دستیم

ابن یمین

در شهود جمال او مستیم

می ندانیم نیست یا هستیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه